سنایی غزنوی (غزلیات)
- احسنت و زه ای نگار زیبا
- جمالت کرد جانا هست ما را
- بندهی یک دل منم بند قبای ترا
- باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را
- باز تابی در ده آن زلفین عالم سوز را
- می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را
- جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را
- انعمالله صباح ای پسرا
- ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را
- در ده پسرا می مروق را
- چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را
- مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را
- ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
- ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را
- من کیم کاندیشهی تو هم نفس باشد مرا
- نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
- ای به بر کرده بی وفایی را
- مرحبا مرحبا برای هلالا
- ای همه خوبی در آغوش شما
- ای ز عشقت روح را آزارها
- ای از بنفشه ساخته بر گل مثالها
- ما باز دگر باره برستیم ز غمها
- فریاد از آن دو چشمک جادوی دلفریب
- از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب
- ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات
- دوش مرا عشق تو از جامه برانگیخت
- این رنگ نگر که زلفش آمیخت
- تا نقش خیال دوست با ماست
- از عشق روی دوست حدیثی به دست ماست
- ای مسلمانان مرا در عشق آب بت غیر تست
- ماهرویا در جهان آوازهی تست
- تا گل لعل روی بنمودست
- این چه جمالست و ناز کز تو در ایام تست
- تا هلاک عاشقان از طرهی شبرنگ تست
- ماه شب گمرهان عارض زیبای تست
- بر دوزخ هم کفر و هم ایمان تراست
- تا بدیدم بتکده بی بت دلم آتشکدست
- ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست
- هر زمان از عشق جانانم وفایی دیگرست
- راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست
- ای پر در گوش من ز چنگت
- توبهی من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
- زان چشم پر از خمار سرمست
- دوست چنان باید کان منست
- تا خیال آن بت قصاب در چشم منست
- ای جان جهان کبر تو هر روز فزونست
- ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست
- دارم سر خاک پایت ای دوست
- روی تو ای دلفروز گر نه چو ماهست
- گر تو پنداری که جز تو غمگسارم نیست هست
- گر تو پنداری ترا لطف خدایی نیست هست
- کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست
- ای ساقی می بیار پیوست
- سبب عاشقان نه نیکوییست
- نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست
- ماه رویا گرد آن رخ زلف چون زنجیر چیست
- عشق بازیچه و حکایت نیست
- ای پسر عشق را شکایت نیست
- هر کرا درد بی نهایت نیست
- چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست
- معشوقه از آن ظریفتر نیست
- جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست
- جانا بجز از عشق تو دیگر هوسم نیست
- عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
- کار دل باز ای نگارینا ز بازی در گذشت
- سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت
- زینهاد این یادگار از دست رفت
- عشق ازین معشوقگان بی وفا دل بر گرفت
- هر آن روزی که باشم در خرابات
- تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات
- چه خواهی کرد قرایی و طامات
- نخواهم من طریق و راه طامات
- گل به باغ آمده تقصیر چراست
- ای مستان خیزید که هنگام صبوحست
- رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
- راه فقرست ای برادر فاقه در وی رفتنست
- دوش رفتم به سر کوی به نظارهی دوست
- اندر دل من عشق تو نور یقینست
- شور در شهر فگند آن بت زنارپرست
- در کوی ما که مسکن خوبان سعتریست
- ای سنایی خواجگی در عشق جانان شرط نیست
- هر که در راه عشق صادق نیست
- ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
- در دل آن را که روشنایی نیست
- دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت
- نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد
- معشوق به سامان شد تا باد چنین باد
- دوش یارم به بر خویش مرا بار نداد
- روزی دل من مرا نشان داد
- تا نگار من ز محفل پای در محمل نهاد
- این نه زلفست آنکه او بر عارض رخشان نهاد
- تا کی کنم از طرهی تو فریاد
- ایام چو من عاشق جانباز نیابد
- مرا عشق نگارینم چو آتش در جگر بندد
- کسی کاندر تو دل بندد همی بر خویشتن خندد
- آنکس که ز عاشقی خبر دارد
- دلم با عشق آن بت کار دارد
- آنرا که خدا از قلم لطف نگارد
- با من بت من تیغ جفا آخته دارد
- نور رخ تو قمر ندارد
- آنی که چو تو گردش ایام ندارد
- تا لب تو آنچه بهتر آن برد
- منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
- زلف پر تابت ما در تاب کرد
- عاشقی تا در دل ما راه کرد
- سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد
- روی خوبت نهان چه خواهی کرد
- ناز را رویی بباید همچو ورد
- ای کم شده وفای تو این نیز بگذرد
- صحبت معشوق انتظار نیرزد
- عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد
- خوبت آراست ای غلام ایزد
- زهی مه رخ زهی زیبا بنامیزد بنامیزد
- زهی چابک زهی شیرین بنامیزد بنامیزد
- چه رنگهاست که آن شوخ دیده نامیزد
- دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد
- معشوق که او چابک و چالاک نباشد
- هر دل که قرین غم نباشد
- در مهر ماه زهدم و دینم خراب شد
- از دوست به هر جوری بیزار نباید شد
- دل به تحفه هر که او در منزل جانان کشد
- ما را ز مه عشق تو سالی دگر آمد
- بر مه از عنبر معشوق من چنبر کند
- گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند
- وصال حالت اگر عاشقی حلال کند
- مردمان دوستی چنین نکنند
- گر سال عمر من به سر آید روا بود
- آفرین بادا بر آن کس کو ترا در بر بود
- چون دو زلفین تو کمند بود
- عاشق و یار یار باید بود
- هزار سال به امید تو توانم بود
- روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
- از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود
- نور تا کیست که آن پردهی روی تو بود
- با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
- هر کرا در دل خمار عشق و برنایی بود
- هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود
- ای یار بی تکلف ما را نبید باید
- ترا باری چو من گر یار باید
- تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید
- لشکر شب رفت و صبح اندر رسید
- اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد
- معشوق مرا ره قلندر زد
- روزی بت من مست به بازار برآمد
- هر که در کوی خرابات مرا بار دهد
- دوش ما را در خراباتی شب معراج بود
- هر که در عاشقی تمام بود
- هر که در بند خویشتن نبود
- هر کو به راه عاشقی اندر فنا شود
- هر کو به خرابات مرا راه نماید
- جمع خراباتیان سوز نفس کم کنید
- میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید
- بیهوده چه شینید اگر مرد مصافید
- عاشق مشوید اگر توانید
- هر که او معشوق دارد گو چو من عیار دار
- ای من غلام عشق که روزی هزار بار
- جانا ز غم عشق تو من زارم من زار
- مارا مدار خوار که ما عاشقیم و زار
- زهی حسن و زهی عشق و زهی نور و زهی نار
- ای سنایی خیز و در ده آن شراب بی خمار
- زینهار ای یار گلرخ زینهار
- ای نهاده بر گل از مشک سیه پیچان دو مار
- هر کرا در دل بود بازار یار
- چون رخ به سراب آری ای مه به شراب اندر
- ماهی که ز رخسارش فتنهست به چین اندر
- غریبیم چون حسنت ای خوش پسر
- تا کی از ناموس هیهات ای پسر
- راحتی جان را به گفتار ای پسر
- صبح پیروزی برآمد زود بر خیز ای پسر
- حلقهی زلف تو در گوش ای پسر
- باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر
- ماه مجلس خوانمت یا سرو بستان ای پسر
- من ترا ام حلقه در گوش ای پسر
- چون سخنگویی از آن لب لطف باری ای پسر
- زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر
- همواره جفا کردن تا کی بود ای دلبر
- ای سنایی کفر و دین در عاشقی یکسان شمر
- ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر
- ساقیا می ده و نمی کم گیر
- هر زمان چنگ بر کنار مگیر
- سکوت معنویان را بیا و کار بساز
- با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
- تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز
- دلبر من عین کمالست و بس
- چون تو نمودی جمال عشق بتان شد هوس
- ای من غریب کوی تو از کوی تو بر من عسس
- ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس
- ای ز ما سیر آمده بدرود باش
- ای ز خوبی مست هان هشیار باش
- ای سنایی دل بدادی در پی دلدار باش
- ای دل اندر نیستی چون دم زنی خمار باش
- ای پسر میخواره و قلاش باش
- بامدادان شاه خود را دیدهام بر مرکبش
- ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش
- ای جهان افروز دلبر ای بت خورشید فش
- دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
- برخیز و برو باده بیار ای پسر خوش
- الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش
- بر من از عشقت شبیخون بود دوش
- چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش
- از فلک در تاب بودم دی و دوش
- در عشق تو ای نگار خاموش
- دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش
- ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش
- چون نهی زلف تافته بر گوش
- ای جور گرفته مذهب و کیش
- آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش
- ای زلف تو تکیه کرده بر گوش
- ای بس قدح درد که کردست دلم نوش
- تا به بستانم نشاندی بر بساط انبساط
- ای زلف تو بند و دام عاشق
- خویشتن داری کنید ای عاشقان با درد عشق
- تا دل من صید شد در دام عشق
- از حل و از حرام گذشتست کام عشق
- تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
- من کیستم ای نگار چالاک
- ای بلبل وصل تو طربناک
- در زلف تو دادند نگارا خبر دل
- ای ساقی خیز و پر کن آن جام
- هر شب نماز شام بود شادیم تمام
- بس که من دل را به دام عشق خوبان بستهام
- دلبرا تا نامهی عزل از وصالت خواندهام
- برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زندهام
- صنما تا بزیم بندهی دیدار توام
- بستهی یار قلندر ماندهام
- تا بر آن روی چو ماه آموختم
- از همت عشق بافتوحم
- دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم
- تا من به تو ای بت اقتدی کردم
- دستی که به عهد دوست دادیم
- ما عاشق همت بلندیم
- خیز تا ما یک قدم بر فرق این عالم زنیم
- خیز تا بر یاد عشق خوبرویان میزنیم
- پسرا خیز تا صبوح کنیم
- خیز تا در صف عقل و عافیت جولان کنیم
- گفتم از عشقش مگر بگریختم
- الا ای ساقی دلبر مدار از می تهی دستم
- من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
- ترا دل دادم ای دلبر شبت خوش باد من رفتم
- تا به رخسار تو نگه کردم
- به دردم به دردم که اندیشه دارم
- ای یار سر مهر و مراعات تو دارم
- روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم
- الحق نه دروغ سخت زارم
- می ده پسرا که در خمارم
- چو آمد روی بر رویم که باشم من که من باشم
- فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم
- روا داری که بی روی تو باشم
- من که باشم که به تن رخت وفای تو کشم
- چو دانستم که گردندهست عالم
- ای چهرهی تو چراغ عالم
- در راه عشق ای عاشقان خواهی شفا خواهی الم
- مسلم کن دل از هستی مسلم
- ای ناگزران عقل و جانم
- ای دیدن تو حیات جانم
- آمد بر من جهان و جانم
- به صفت گر چه نقش بی جانم
- تا شیفتهی عارض گلرنگ فلانم
- هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم
- از عشق ندانم که کیم یا به که مانم
- دگر بار ای مسلمانان ستمگر گشت جانانم
- بی تو یک روز بود نتوانم
- روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم
- ای مسلمانان ندانم چارهی دل چون کنم
- بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم
- تا کی ز تو من عذاب بینم
- بی صحبت تو جهان نخواهم
- ای دو زلفت دراز و بالا هم
- ای به رخسار کفر و ایمان هم
- لبیک زنان عشق ماییم
- خورشید تویی و ذره ماییم
- ما را میفگنید که ما اوفتادهایم
- دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپردهایم
- از پی تو ز عدم ما به جهان آمدهایم
- ما کلاه خواجگی اکنون ز سر بنهادهایم
- تا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم
- چشم روشن بادمان کز خود رهایی یافتیم
- رورو که دل از مهر تو بد عهد گسستیم
- سر بر خط عاشقی نهادیم
- ما فوطه و فوطه پوش دیدیم
- نه سیم نه دل نه یار داریم
- آمد گه آنکه ساغر آریم
- ما عشق روی آن نگاریم
- خیز تا می خوریم و غم نخوریم
- خیز تا دامن ز چرخ هفتمین برتر کشیم
- ما قد ترا بندهتر از سرو روانیم
- گرچه از جمع بی نیازانیم
- ما همه راه لب آن دلبر یغما زنیم
- او چنان داند که ما در عشق او کمتر زنیم
- باز ماندم در بلایی الغیاث ای دوستان
- سنایی را یکی برهان ز ننگ و نام جان ای جان
- مرا عشقت بنامیزد بدانسان پرورید ای جان
- تماشا را یکی بخرام در بستان جان ای جان
- جانا نخست ما را مرد مدام گردان
- ای وصل تو دستگیر مهجوران
- عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان
- چون در معشوق کوبی حلقه عاشقوار زن
- چنگ در فتراک عشق هیچ بت رویی مزن
- جام را نام ای سنایی گنج کن
- ساقیا مستان خواب آلوده را بیدار کن
- خانهی طاعات عمارت مکن
- قومی که به افلاس گراید دل ایشان
- جوانی کردم اندر کار جانان
- ز دست مکر وز دستان جانان
- همه جانست سر تا پای جانان
- تخم بد کردن نباید کاشتن
- نینی به ازین باید با دوست وفا کردن
- چیست آن زلف بر آن روی پریشان کردن
- جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن
- ای به راه عشق خوبان گام بر میخواره زن
- ای سنایی در ره ایمان قدم هشیار زن
- ای برادر در ره معنی قدم هشیار زن
- ای هوایی یار یک ره تو هوای یار زن
- گر رهی خواهی زدن بر پردهی عشاق زن
- عاشقا قفل تجرد بر در آمال زن
- خیز ای بت و در کوی خرابی قدمی زن
- ای رخ تو بهار و گلشن من
- ای نگار دلبر زیبای من
- گر کار بجز مستی اسکندر می من
- ای دوست ره جفا رها کن
- ایا معمار دین اول دل و دین را عمارت کن
- این که فرمودت که رو با عاشقان بیداد کن
- ای باد به کوی او گذر کن
- غلاما خیز و ساقی را خبر کن
- غریب و عاشقم بر من نظر کن
- بند ترکش یک زمان ای ترک زیبا باز کن
- ساقیا برخیز و می در جام کن
- ای شوخ دیده اسب جفا بیش زین مکن
- جانا دل دشمنان حزین کن
- چشمکان پیش من پر آب مکن
- مکن آن زلف را چو دال مکن
- ای دل ار مولای عشقی یاد سلطانی مکن
- جانا اگر چه یار دگر میکنی مکن
- ای نموده عاشقی بر زلف و چاک پیرهن
- صبر کم گشت و عشق روز افزون
- ای ماه ماهان چند ازین ای شاه شاهان چند ازین
- ای چون تو ندیده جم آخر چه جمالست این
- ای رشک رخ حورا آخر چه جمالست این
- خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
- خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
- جاوید زی ای تو جان شیرین
- اسب را باز کشیدی در زین
- ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله
- چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین
- گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او
- ای جهانی پر از حکایت تو
- ای شکسته رونق بازار جان بازار تو
- ای همه انصافجویان بندهی بیداد تو
- خنده گریند همی لاف زنان بر در تو
- حلقهی ارواح بینم گرد حلقهی گوش تو
- ای شادی و غم ز صلح و جنگ تو
- ای مونس جان من خیال تو
- ای دریغا گر رسیدی دی به من پیغام تو
- موی چون کافور دارم از سر زلفین تو
- تا کی از عشوه و بهانهی تو
- عاشقم بر لعل شکرخای تو
- باز افتادیم در سودای تو
- ای گشته ز تابش صفای تو
- ای کعبهی من در سرای تو
- تا بدیدم زلف عنبرسای تو
- ای ببرده آب آتش روی تو
- باد عنبر برد خاک کوی تو
- گر خسته دل همی نپسندی بیار رو
- ای خواب ز چشم من برون شو
- خه خه ای جان علیک عینالله
- ای قوم مرا رنجه مدارید علیالله
- ای ز آب زندگانی آتشی افروخته
- ای دل اندر بیم جان از بهر دل بگداخته
- من نه ارزیزم ز کان انگیخته
- ای نقاب از روی ماه آویخته
- بردیم باز از مسلمانی زهی کافر بچه
- آن جام لبالب کن و بردار مرا ده
- ساقیا مستان خوابآلوده را آواز ده
- ای من مه نو به روی تو دیده
- ای مهر تو بر سینهی من مهر نهاده
- ای سنایی خیز و بشکن زود قفل میکده
- زهی سروی که از شرمت همه خوبان سرافگنده
- از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله
- دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه
- پر کن صنما هلاقنینه
- جان جز پیش خود چمانه منه
- گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانهای
- سینه مکن گرچه سمن سینهای
- عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای
- این چه رنگست برین گونه که آمیختهای
- ای جان و جهان من کجایی
- جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی
- ای کرده دلم سوختهی درد جدایی
- از ماه رخی نوش لبی شوخ بلایی
- ای لعل ترا هر دم دعوی خدایی
- ای پیشهی تو جفانمایی
- ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی
- آخر شرمی بدار چند ازین بدخویی
- بتا پای این ره نداری چه پویی
- کودکی داشتم خراباتی
- ای آنکه به دو لب سبب آب حیاتی
- غالیه بر عاج برآمیختی
- باز این چه عیاری را شب پوش نهادستی
- تا مسند کفر اندر اسلام نهادستی
- اگر در کوی قلاشی مرا یکبار بارستی
- دلا تا کی سر گفتار داری
- آن دلبر عیار من ار یار منستی
- یار اگر در کار من بیمار ازین به داشتی
- صنما آن خط مشکین که فراز آوردی
- ای راه ترا دلیل دردی
- تا معتکف راه خرابات نگردی
- زان خط که تو بر عارض گلنار کشیدی
- زهی پیمان شکن دلبر نکوپیمان به سر بردی
- دلم بردی و جان بر کار داری
- روی چو ماه داری زلف سیاه داری
- ای آنکه رخ چو ماه داری
- انصاف بده که نیک یاری
- در ره روش عشق چه میری چه اسیری
- عشق و شراب و یار و خرابات و کافری
- نگویی تا به گلبن بر چه غلغل دارد آن قمری
- چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی
- ای گل آبدار نوروزی
- ای سنایی چو تو در بند دل و جان باشی
- لولو خوشاب من از چنگ شد یکبارگی
- به درگاه عشقت چه نامی چه ننگی
- الا ای لعبت ساقی ز می پر کن مرا جامی
- ای پسر گونه ز عشقت دست بر سر دارمی
- تا به گرد روی آن شیرین پسر گردم همی
- ای چشم و چراغ آن جهانی
- ای زبدهی راز آسمانی
- تو آفت عقل و جان و دینی
- گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی
- دلم بربود شیرینی نگاری سرو سیمینی
- الا ای نقش کشمیری الا ای حور خرگاهی
- عاشق نشوی اگر توانی
- ربی و ربکالله ای ماه تو چه ماهی
- برخی رویتان من ای رویتان چو ماهی
- صنما چبود اگر بوسگکی وام دهی
- گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینی
- صبحدمان مست برآمد ز کوی