سنایی غزنوی (غزلیات)/قومی که به افلاس گراید دل ایشان
قومی که به افلاس گراید دل ایشان | جز کوی حقیقت نبود منزل ایشان | |||||
وقتی که شود کار برایشان همه مشکل | جز باده بگو حل که کند مشکل ایشان | |||||
گر چند قدیمست خلاف گل و آتش | با آتش عشقست موافق گل ایشان | |||||
با قافلهی مفلسی و مرحلهی عشق | جز بار ملامت نکشد محمل ایشان | |||||
پیدا ز صفاتست و نهانست معانی | در نفس عزیز و نفس مقبل ایشان | |||||
جز تربیت و تمشیت و صدق و صفا نیست | پیرایه و سرمایهی جان و دل ایشان |