سنایی غزنوی (غزلیات)/همه جانست سر تا پای جانان
همه جانست سر تا پای جانان | از آن جز جان نشاید جای جانان | |||||
به آب روی و خون دل توان ریخت | برای چون تو جان سودای جانان | |||||
خرد داند که وصف او نداند | ازیرا نیست هم بالای جانان | |||||
چه جای دعوی سروست در باغ | چه خواهد وصف سرتاپای جانان | |||||
نیاید کس به آب چشمهی خضر | جز اندر نوش عیسیزای جانان | |||||
ندیدی دین کفرآمیز بنگر | شکن در زلف جانفرسای جانان | |||||
همی کشف خردمندان کشف وار | سراندر خود کشد یارای جانان | |||||
سنایی نیست با جان زنده لیکن | ز جانانست او گویای جانان |