سنایی غزنوی (غزلیات)/باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر
باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر | بر سر کویت خروشان ایستادیم ای پسر | |||||
زلف تو دام است و خالت دانه و ما ناگهان | بر امید دانه در دام او افتادیم ای پسر | |||||
گاه با چشم و دل پر آتش و آب ای نگار | گاه با فرق و دو لب بر خاک و بادیم ای پسر | |||||
تا دل ما شد اسیر عقرب زلفین تو | همچو عقرب دستها بر سر نهادیم ای پسر | |||||
از هوس بر حلقهی زلفین تو بستیم دل | تا ز غم بر رخ ز دیده خون گشادیم ای پسر |