سنایی غزنوی (غزلیات)/معشوق مرا ره قلندر زد
معشوق مرا ره قلندر زد | زان راه به جانم آتش اندر زد | |||||
گه رفت ره صلاح دین داری | گه راه مقامران لنگر زد | |||||
رندی در زهد و کفر در ایمان | ظلمت در نور و خیر در شر زد | |||||
خمیده چو حلقه کرد قد من | و آنگاه مرا چو حلقه بر در زد | |||||
چون سوخت مرا بر آتش دوزخ | وز آتش دوزخ آب کوثر زد | |||||
در صومعه پای کوفت از مستی | ابدال ز عشق دست بر سر زد | |||||
با آب عنب به صومعه در شد | در میکده آب زر بر آذر زد | |||||
گر من نه به کام خویشم او باری | با آنکه دلم نخواست خوشتر زد |