سنایی غزنوی (غزلیات)/نگویی تا به گلبن بر چه غلغل دارد آن قمری
نگویی تا به گلبن بر چه غلغل دارد آن قمری | که چندان لحن میسازد همی نالد ز کم صبری | |||||
به لحن اندر همی گوید که سبحانا نگارنده | که بنگارد چنان رویی بدان خوبی و خوش چهری | |||||
مسیحادم و موسی کف سلیمان طبع و یوسف رخ | محمد دین و آدم رای و خو کرده به بیمهری | |||||
به روز آرایش مکتب شبانگه زینت ملعب | ضیاء روز و شمع شب شکر لب بر کسان خمری | |||||
اگر آتش پرستی را ز عشق او بترساند | ز بیم آتش عشقش شود بیزار از گبری |