سنایی غزنوی (غزلیات)/کودکی داشتم خراباتی
کودکی داشتم خراباتی | می کش و کمزن و خرافاتی | |||||
پارسا شد ز بخت و دولت من | پارسایی شگرف و طاماتی | |||||
شیوهی خمر و قمر و رمز مدام | صفتی بود مرورا ذاتی | |||||
آنکه والتین ز بر ندانستی | همچو بلخیر گشت هیهاتی | |||||
خوانده از بر همیشه چو الحمد | عدد سورهی لباساتی | |||||
گوید امروز بر من از سر زهد | مثل و نکتهی اشاراتی | |||||
دوش گفتم ورا که ای دل و جان | مر مرا مایهی مباهاتی | |||||
گر چه مستور و پارسا شدهای | واصل هر گونهی کراماتی | |||||
گر یکی بوسه خواهم از تو دهی؟ | گفت: لا والله ای خراباتی | |||||
ای سنایی کما ترید خوشست | دل به قسمت بنه کمایاتی |