سنایی غزنوی (غزلیات)/ما را ز مه عشق تو سالی دگر آمد
ما را ز مه عشق تو سالی دگر آمد | دور از ره هجر تو وصالی دگر آمد | |||||
در دیده خیالی که مرا بد ز رخ تو | یکباره همه رفت و خیالی دگر آمد | |||||
بر مرکب شایسته شهنشاه شکوهت | بر تخت دل من به جمالی دگر آمد | |||||
شد نقص کمالی که مرا بود به صورت | در عالم تحقیق کمالی دگر آمد | |||||
بر طبل طلب میزدم از حرص دوالی | ناگاه بر آن طبل دوالی دگر آمد | |||||
از سینه نهال امل از بیم بکندم | با میوهی انصاف نهالی دگر آمد | |||||
بر عشوه ز من رفت به تعریض نکالات | آسوده به تصریح نکالی دگر آمد | |||||
در وصف صفا حیدر اقبال به چشمم | بر دلدل دولت به دلالی دگر آمد |