سنایی غزنوی (غزلیات)/بی تو یک روز بود نتوانم
بی تو یک روز بود نتوانم | بی تو یک شب غنود نتوانم | |||||
یار جز تو گرفت نتوانم | نام جز تو شنود نتوانم | |||||
چون ترا در خور تو بستایم | دیگران را ستود نتوانم | |||||
کشت دیگر بتان ندارد بر | کشت بیبر درود نتوانم | |||||
گر بتان زمانه جمع شوند | بر تو کس را فزود نتوانم | |||||
جز به فر تو ای امیر بتان | گوی دولت ربود نتوانم | |||||
همه شادی من ز دیدن تست | جز به تو شاد بود نتوانم | |||||
به زبان حال دل همی گویم | گر همی دل ربود نتوانم |