سنایی غزنوی (غزلیات)/تا دل من صید شد در دام عشق
تا دل من صید شد در دام عشق | باده شد جان من اندر جام عشق | |||||
آن بلا کز عاشقی من دیدهام | باز چون افتادهام در دام عشق | |||||
در زمانم مست و بیسامان کند | جام شورانگیز درد آشام عشق | |||||
من خود از بیم بلای عاشقی | بر زبان مینگذرانم نام عشق | |||||
این عجبتر کز همه خلق جهان | نزد من باشد همه آرام عشق | |||||
جان و دین و دل همی خواهد ز من | این بدست از سوی جان پیغام عشق | |||||
جان و دین و دل فدا کردم بدو | تا مگر یک ره برآید کام عشق |