سنایی غزنوی (غزلیات)/ای کرده دلم سوختهی درد جدایی
ای کرده دلم سوختهی درد جدایی | از محنت تو نیست مرا روی رهایی | |||||
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما | زیرا که نداری خبر از درد جدایی | |||||
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد | بر آرزوی آنکه تو روزی به من آیی | |||||
من بیتو همی هیچ ندانم که کجایم | ای از بر من دور ندانم که کجایی | |||||
گیرم نشوی ساخته بر من ز تکبر | تا که من دلسوخته را رنج نمایی | |||||
ایزد چو بدادست به خوبی همه دادت | نیکو نبود گر تو به بیداد گرایی | |||||
بیداد مکن کز تو پسندیده نباشد | زیرا که تو بس خوبی چون شعر سنایی |