سنایی غزنوی (غزلیات)/تا من به تو ای بت اقتدی کردم
تا من به تو ای بت اقتدی کردم | بر خویش به بی دلی ندی کردم | |||||
از بهر دو چشم پر ز سحر تو | دین و دل خویش را فدی کردم | |||||
آن وقت بیا که من ز مستوری | در شهر ز خویش زاهدی کردم | |||||
همچون تو شدم مغ از دل صافی | خود را ز پی تو ملحدی کردم | |||||
در طمع وصال تو به نادانی | مال و تن خویش را سدی کردم | |||||
کز رفق سنایی اندرین حالت | از راه مغان ره هدی کردم |