سنایی غزنوی (غزلیات)/کسی کاندر تو دل بندد همی بر خویشتن خندد
کسی کاندر تو دل بندد همی بر خویشتن خندد | که جز بی معنیی چون تو چو تو دلدار نپسندد | |||||
وگر نو کیسهی عشق تو از شوخی به دست آری | قباها کز تو در پوشد کمرها کز تو در بندد | |||||
ز عمر و صبر و دین ببرید آنکو بست بر تو دل | ز جاه و مال و جان بگسست هر کو با تو پیوندد | |||||
سنایی گر به تو دل داد بستاند که بدعهدی | گزافست این چنین زیرک ز ناجنسی کمر رندد | |||||
که گر تو فی المثل جانی چنان بستاند از تو دل | که یک چشمت همی گوید دگر چشمت همی خندد |