سنایی غزنوی (غزلیات)/گفتم از عشقش مگر بگریختم
گفتم از عشقش مگر بگریختم | خود به دام آمد کنون آویختم | |||||
گفتم از دل شور بنشانم مگر | شور ننشاندم که شور انگیختم | |||||
بند من در عشق آن بت سخت بود | سختتر شد بند تا بگسیختم | |||||
عاشقان بر سر اگر ریزند خاک | من به جای خاک آتش ریختم | |||||
بر بناگوش سیاه مشک رنگ | از عمش کافور حسرت بیختم | |||||
عاجزم با چشم رنگ آمیز او | گر چه از صد گونه رنگ آمیختم |