سنایی غزنوی (غزلیات)/تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز
تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز | اندر طریق عشق مسلم نهای هنوز | |||||
عاشق نباشد آنکه مر او را خبر بود | از سردی زمستان و ز گرمی تموز | |||||
در کوی عشق راست نیابی چو تیر و زه | تا پشت چون کمان نکنی روی همچو توز | |||||
چون در میان عشق چو شین اندر آمدی | چون عین و قاف باش همه ساله پشت قوز | |||||
گر مرد این رهی قدم از جان کن و در آی | ور عاجزی برو تو و دین و ره عجوز |