سنایی غزنوی (غزلیات)/ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله
ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله | می خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشین | |||||
مشک از هلال انگیختی وز لاله عنبر بیختی | وز مه فرود آویختی کرده به چنگ اندر عجین | |||||
از هیچ مادر یا پدر چون تو نزاید یک پسر | خورشیدی ای جان یا قمر گر دل ببردی شو ببین | |||||
ای ماهرو نیکو سیر ای روی چو شمس و قمر | من بر تو نگزینم دگر گر تو گزینی شو گزین | |||||
کس را چو تو گل سور نی در خلد چون تو حور نی | در پردهی زنبور نی چون دو لب تو انگبین |