سنایی غزنوی (غزلیات)/چون نهی زلف تافته بر گوش
چون نهی زلف تافته بر گوش | چون نهی جعد بافته بر دوش | |||||
از دل من رمیده گردد صبر | وز تن من پریده گردد هوش | |||||
نه عجب گر خروش من بفزود | تا شد آن عارض تو غالیه پوش | |||||
ماه در آسمان سیاه شود | خلق عالم برآورند خروش | |||||
تا به وقت سپیده دم یک دم | به غنوم در انتظار تو دوش | |||||
گاه بودم بره فگنده دو چشم | گاه بودم به در نهاده دو گوش | |||||
خار من گردد از وصال تو گل | زهر من گردد از جمال تو نوش |