سنایی غزنوی (غزلیات)/عاشقی تا در دل ما راه کرد
عاشقی تا در دل ما راه کرد | اغلب انفاس ما را آه کرد | |||||
بود هر باری دلم عاشق به طوع | برد و زیر پای عشق اکراه کرد | |||||
عیش چون نوش مرا چون زهر کرد | صبر چون کوه مرا چون کاه کرد | |||||
باز در شهر مسلمانان مغی | کرد ما را بسته و ناگاه کرد | |||||
از تن باریک من زنار ساخت | وز دل سنگینم آتشگاه کرد | |||||
با همه محنت که دیدم من به عشق | کو مرا بی قدر و آب و جاه کرد | |||||
نیک خواهم عشق را گر چه مرا | او به کام دشمن و بدخواه کرد |