| | | | | | |
|
ای سنایی در ره ایمان قدم هشیار زن |
|
در مسلمانی قدم با مرد دعویدار زن |
|
|
ور تو از اخلاص خواهی تا چو زر خالص شوی |
|
دیدهی اخلاص را چون طوق بر زنار زن |
|
|
پی به قلاشی فرو نه فرد گرد از عین ذات |
|
آتش قلاشی اندر ننگ و نام و عار زن |
|
|
درد سوز سینه را وقت سحر بنشان ز درد |
|
وز پی دردی قدم با مرد دردی خوار زن |
|
|
عالم سفلی که او جز مرکز پرگار نیست |
|
چون درین کوی آمدی تو پای بر پرگار زن |
|
|
خانهی خمار اگر شد کعبه پیش چشم تو |
|
لاف از لبیک او در خانهی خمار زن |
|
|
ورت ملک و ملک باید پای در تحقیق نه |
|
ورت جاه و مال باید دست در اسرار زن |
|
|
ور نخواهی تا چو فرعون لعین گردی تو خوار |
|
پس چو ابراهیم پیغمبر قدم در نار زن |
|