| | | | | | |
|
باز این چه عیاری را شب پوش نهادستی |
|
آشوب دل ما را بر جوش نهادستی |
|
|
باز آن چه شگرفی را بر شعلهی کافوری |
|
صد کژدم مشکین را بر جوش نهادستی |
|
|
در حجرهی مهجوران چون کلبهی زنبوران |
|
هم نیش کشیدستی هم نوش نهادستی |
|
|
در غارت بی باران چون عادت عیاران |
|
هم چشم گشادستی هم گوش نهادستی |
|
|
ای روز دو عالم را پوشیده کلاه تو |
|
نامش به چه معنی را شبپوش نهادستی |
|
|
از جزع تو اقلیمی در شور و تو از شوخی |
|
لعل شکرافشان را خاموش نهادستی |
|
|
از کشی و چالاکی پیران طریقت را |
|
صد غاشیه از عشقت بر دوش نهادستی |
|
|
سحرا گه تو کردستی تا نام سنایی را |
|
با آنهمه هوشیاری بی هوش نهادستی |
|