| | | | | | |
|
ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست |
|
بر گرد بندهوار به گرد مقام دوست |
|
|
گرد سرای دوست طوافی کن و ببین |
|
آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست |
|
|
خواهی که نرخ مشک شکسته شود به چین |
|
بر زن به زلف پر شکن مشکفام دوست |
|
|
برخاست اختیار و تصرف ز فعل ما |
|
چون کم ز دیم خویشتن از بهر کام دوست |
|
|
خواهی که بار عنبر بندی تو از سرخس |
|
زآنجا میار هیچ خبر جز پیام دوست |
|
|
خواهی که کاروان سلامت بود ترا |
|
همراه خویش کن به سوی ما سلام دوست |
|
|
بر دانههای گوهر او عاشقی مباز |
|
تا همچو من نژند نمانی به دام دوست |
|
|
با خود بیار خاک سر کوی او به من |
|
تا بر سرش نهم به عزیزی چو نام دوست |
|
|
بینا مباد چشم من ار سوی چشم من |
|
بهتر ز توتیا نبود گرد گام دوست |
|
|
گر دوست را به غربت من خوش بود همی |
|
ای من رهی غربت و ای من غلام دوست |
|
|
از مال و جان و دین مرا ار کام جوید او |
|
بی کام بادم ار کنم آن جز به کام دوست |
|