سنایی غزنوی (غزلیات)/عاشقا قفل تجرد بر در آمال زن
عاشقا قفل تجرد بر در آمال زن | در صف مردان قدم بر جادهی اهوال زن | |||||
خاک کوی دوست خواهی جسم و جان بر باد ده | آب حیوان جست خواهی آتش اندر مال زن | |||||
مالرا دجال دان و عشق را عیسی شمار | چون شدی از خیل عیسی گردن دجال زن | |||||
هر که را درد سرست از دست قیفالش زنند | گر ترا درد دلست از دیدگان قیفال زن | |||||
ای مرقعپوش بیمعنی که گویی عاشقم | لال شو زین لاف و قفلی بر زبان لال زن | |||||
تا کی از جور تو ای گندم نمای جو فروش | رو یکی ره این جو پوسیده را غربال زن |