سنایی غزنوی (غزلیات)/مرا عشق نگارینم چو آتش در جگر بندد
مرا عشق نگارینم چو آتش در جگر بندد | به مژگان در همی دانم مرا عقد درر بندد | |||||
بیاید هر شبی هجران به بالینم فرو کوبد | بدان آید همی هر شب که چشمم بر سهر بندد | |||||
به یارم گفت وی را من که خواب من نبد ای جان | یقین دانم که گر گویم به رغم من تبر بندد | |||||
سحرگه صعبتر باشد مرا هجران آن دلبر | که جادو بندهای سخت در وقت سحر بندد | |||||
همی دانم من ای دلبر که هستم من غریب ایدر | ببینی محملم فردا شتربان بر شتر بندد |