سنایی غزنوی (غزلیات)/ای ز آب زندگانی آتشی افروخته
ای ز آب زندگانی آتشی افروخته | واندر او ایمان و کفر عاشقان را سوخته | |||||
ای تف عشقت به یک ساعت به چاه انداخته | هر چه در صد سال عقل ما ز جان اندوخته | |||||
ای کمالت کمزنان را صبرها پرداخته | وی جمالت مفلسان را کیسهها بردوخته | |||||
گه به قهر از جزع مشکین تیغها افراخته | گه به لطف از لعل نوشین شمعها افروخته | |||||
هر چه در سی سال کرده خاتم مشکینت وام | آن نگین لعل نوشین در زمانی توخته | |||||
ما به جان بخریده عشق لایزالی را تو باز | لاابالی گفته و بر ما جهان بفروخته | |||||
ای ز آب روی خویش اندر دبیرستان عشق | تختهی عمر سنایی شسته از آموخته |