سنایی غزنوی (غزلیات)/ای ببرده آب آتش روی تو
ای ببرده آب آتش روی تو | عالمی در آتشند از خوی تو | |||||
مشک و می را رنگ و مقداری نماند | ای نه مشک و می چو روی و موی تو | |||||
چشمکانت جاودانند ای صنم | نرگس آمد ای عجب جادوی تو | |||||
تیر عشقت در جهان بر من رسید | غازیانه زان کمان ابروی تو | |||||
زنگیانند آن دو زلف پای کوب | بلعجب اندر نظاره سوی تو | |||||
با خروش و با فغان دیوانهوار | خاک پاشم بر سر اندر کوی تو | |||||
هر کسی مشغول در دنیا و دین | دین و دنیای سنایی روی تو |