سنایی غزنوی (غزلیات)/تا بدیدم زلف عنبرسای تو
تا بدیدم زلف عنبرسای تو | وان خجسته طلعت زیبای تو | |||||
جانو دل نزدت فرستادم نخست | آمدم بیجان و دل در وای تو | |||||
بی دل و بیجان ندارد قیمتی | بنگر این بیقیمت اندر جای تو | |||||
آستین پر خون و دیده پر سرشگ | چشم خیره در رخ زیبای تو | |||||
مشک و عنبر بارد اندر کل کون | چون فشانی زلفک رعنای تو | |||||
من نیارم دید در باغ طرب | سرو از رشک قد و بالای تو | |||||
من نیارم دیدن اندر تیره شب | مه ز رشک روی روح افزای تو | |||||
چون برون آیم ز زندان فراق | تا نیارندم خط و طغرای تو | |||||
پس بجویم من ترا و عاقبت | کشته گردم آخر اندر پای تو |