| | | | | | |
|
هر کرا در دل خمار عشق و برنایی بود |
|
کار او در عاشقی زاری و رسوایی بود |
|
|
این منم زاری که از عشق بتان شیدا شدم |
|
آری اندر عاشقی زاری و شیدایی بود |
|
|
ای نگارین چند فرمایی شکیبایی مرا |
|
با غم عشقت کجا در دل شکیبایی بود |
|
|
مر مرا گفتی چرا بر روی من عاشق شدی |
|
عاشقی جانانه خودکامی و خودرایی بود |
|
|
شد دلم صفرایی از دست فراق این جمال |
|
آنکه صفرایی نشد در عشق سودایی بود |
|
|
آن که یک ساعت دل آورد و ببرد و باز داد |
|
بر حقیقت دان که او در عشق هر جایی بود |
|
|
از سخنهای سنایی سیر کی گردند خود |
|
جز کسی کو در ره تحقیق بینایی بود |
|
|
از جمال یوسفی سیری نیابد جاودان |
|
هر کرا بر جان و دل عشق زلیخایی بود |
|