سنایی غزنوی (غزلیات)/دوش ما را در خراباتی شب معراج بود
دوش ما را در خراباتی شب معراج بود | آنکه مستغنی بد از ما هم به ما محتاج بود | |||||
بر امید وصل ما را ملک بود و مال بود | از صفای وقت ما را تخت بود و تاج بود | |||||
عشق ما تحقیق بود و شرب ما تسلیم بود | حال ما تصدیق بود و مال ما تاراج بود | |||||
چاکر ما چون قباد و بهمن و پرویز بود | خادم ما ایلک و خاقان بد و مهراج بود | |||||
از رخ و زلفین او شطرنج بازی کردهام | زان که زلفش ساج بود روی او چون عاج بود | |||||
بدرهی زر و درم را دست او طیار بود | کعبهی محو عدم را جان ما حجاج بود |