سنایی غزنوی (غزلیات)/تا لب تو آنچه بهتر آن برد
تا لب تو آنچه بهتر آن برد | کس ندانم کز لب تو جان برد | |||||
دل خرد لعل تو و ارزان خرد | جان برد جزع تو و آسان برد | |||||
کیست آن کو پیش تو سجده نبرد | بنده باری از بن دندان برد | |||||
زلف تو چوگان به دست آمد پدید | صبر کن تا گوی در میدان برد | |||||
مردن مردان کنون آمد پدید | باش تا شبرنگ در جولان برد | |||||
من کیم کز تو توانم برد ناز | ناز تو گر تو تویی سلطان برد |