سه سال در دربار ایران/فصل پنجم: امتیاز دخانیات، اغتشاشات و هیجان مردم
فصل پنجم
امتیاز دخانیات، اغتشاشات و هیجان مردم
امتیازی برای انحصار دخانیات که بر اثر آن ممکن است ایران را به انقلاب بکشاند به شرکتی انگلیسی واگذار گردیده است.
این امتیاز تحت پانزده ماده تنظیم شده و تمام مواد آن به نفع امتیاز گیرندگان است و دولت ایران در مقابل مبلغی جزیی یعنی ۱۵۰۰۰ لیره در سال حق استفاده از دخانیات مملکت را به آن شرکت داده و مادۀ اول امتیازنامه که ظاهری فریبنده دارد چنین میگوید که این مبلغ را شرکت چه نفع ببرد چه ضرر در آخر هر ششماهۀ اول از سال خواهد پرداخت.
اگر چه شرکت به موجب مادۀ سوم متعهد است که ربع عایدی خالص خود را به صندوق دولت ایران واگذارد و به موجب مادۀ هفتم مقید شده که آنچه عوارض به دخانیات تعلق میگیرد تسلیم دولت کند ولی مادۀ دوم مصرح است که «صاحبان امتیاز برای تشخیص مقدار توتون و تنباکوی محصول ایران و گرفتن اطلاعاتی در این باب حق دارند که با صاحبان توتون و تنباکو داخل گفتگو شوند و دولت شاهنشاهی ایران باید به مأموران خود در محل دستور دهد که وسایل تسهیل این کار را از طریق زراعت کنندگان مواد دخانی فراهم کنند. فقط صاحبان امتیاز میتوانند که برای فروش توتون و تنباکو و سیگارت و سیگار و توتون انفیه جواز کتبی صادر کنند، غیر از ایشان احدی این حق را ندارند و نخواهد داشت. کسانی که حالیه به خرده فروشی توتون و تنباکو مشغولند میتوانند به شغل خود ادامه دهند به شرط آنکه کمپانی به ایشان اجازه بدهد.»
برای آنکه معلوم شود که انگلیسیها با ما در خارج چگونه معامله میکنند من مادۀ چهاردهم این امتیاز را ذیلا نقل میکنم:
«در صورتی که بین دولت ایران و صاحبان امتیاز اختلافی بروز کند حل آن در عهدۀ حکمی که طرفین معین کنند گذاشته خواهد شد.
اگر دو طرف در باب انتخاب حکم نتوانند اتفاق رأی حاصل کنند حل اختلاف را باید به یکی از سفرای امریکا یا آلمان یا اطریش مقیم طهران مراجعه کرد و رأی آن سفیر قاطع خواهد بود» .
این عمل یعنی کنار کردن وزیر مختار فرانسه به توسط انگلیسها امری استثنایی نیست بلکه سیرۀ جاریۀ ایشان در معاملۀ با ما در همهجا به همین شکل است.
مادۀ پانزدهم یعنی مادۀ آخر این قرار داد چنین است:
«امتیاز حاضره که در دو نسخه تنظیم شده به امضای اعلیحضرت پادشاه ایران موشح و به توسط وزیر امور خارجه تصدیق و بین دولت ایران و میجر تالبوت مبادله شده و نسخۀ فارسی آن معتبر است.
این قرارنامه دورودراز مورخ است به تاریخ رجب ۱۳۰۷ (مطابق ۲۱ مارس ۱۸۷۰) و آن را سفارت بریتانیای کبیر مهر و سر ولف امضا کرده است.»
شرکت انگلیسی این امتیاز را با دادن رشوههایی گزاف که به دو میلیون لیره بالغ میشود گرفته و حق این است که تحصیل آن به این خرج میارزیده است.
یک اردو از رعایای انگلیسی و کارگران شرکت چه شرقی چه انگلیسی از هر طرف به ایران ریختند زیرا که لقمۀ چرب و نرمی پیدا شده بود و رسیدن به آن به رنج و خرج سفر میارزید.
طولی نکشید که ورود این همه انگلیسی به ایران تولید سروصدا کرد و آثار آن نمایان گردید به این معنی که در شهرهای بزرگ فریاد و اعتراض مردم بلند شد حتی گفته میشود که در بعضی نقاط مثل یزدکار به شورش نیز کشیده. در طهران نیز حال طغیان ظاهر است و دولت دست به کار توقیف عدهای زده و همین عمل اضطراب و وحشت عامه را دو چندان کرده است.
موقعی که شاه به ییلاق حرکت نمود حال بدین منوال بود و آثاری هم وجود نداشت که موجب اطمینان خاطر او باشد. آتش خاموش نشده بود و در زیر خاکستر در انتظار شعله کشیدن نهفته میزیست.
این مسئله مبتلی به هر ایرانی بود که کمتر کسی است در این مملکت از زن گرفته تا مرد که دخانیات استعمال نکند. در هر خانه که قدم بگذارید غلیون نیز مثل چای و قهوه به شما تعارف میشود. هیچ ایرانی متعینی نیست که در سفر غلیوندار خود را با اسبی که غلیون و تنباکودان و دو منقل پر از آتش بر آن بستهاند همراه خود نبرد.
میگویند که سلسله جنبان این نهضت مخالف روحانیونند و کسی که به ایشان دستور این کار را داده رییس روحانیون کربلاست. این امر تعجبی ندارد زیرا که کمتر فرصتی بهتر از این برای علمداری از نهضتی عمومی به دست روحانیون خواهد افتاد.
آیا انگشت دولت روسیه در این کار مداخله ندارد؟ به تصور من دولت روسیه هرگز نمیتواند در امری که موجب استیلای بدون مقدمۀ انگلیس بر ایران باشد بیکار بنشیند.
ممکن است که این دولت در مقابل استیلای انگلیس بر بعضی از نواحی جنوبی سکوت اختیار کند اما به بسط دامنۀ سلطۀ انگلیس به نواحی شمالی که از تبریز تا مشهد ممتد است یعنی آذربایجان و گیلان و مازندران و خراسان که مجاور سرحدات روسیهاند هرگز رضا نخواهد داد.
۱۲ اوت ۱۸۹۱ = ۱۴ محرم ۱۳۰۹
در تبریز مردم اعلانات شرکت را از دیوارها کنده و به جای آنها اعلامیههای انقلابی چسباندهاند. امیر نظام که با ولیعهد در باب سرکوبی شورشیان اختلاف نظر حاصل کرده چنانکه گفته میشود از پیشکاری آذربایجان استعفا داده و شاه امین حضور را با دستورهایی مخصوص مأمور تبریز کرده است.
۳۰ اوت = ۲۱ محرم
مردم تبریز مستدعیات خود را به شاه تلگراف کرده و به او خاطرنشان ساختهاند که از واگذاشتن منافع مسلمین به عیسویان که مخالف قرآن است خودداری نماید و اگر این تقاضا مورد قبول نیاید خود با اسلحه از حقوق حقۀ خویش دفاع خواهند کرد.
امیر نظام ظاهراً از ترس صدمهای که ممکن بوده است به خاندان او وارد آید آنها را به باسمنج که قنسول روس معمولا ایام تابستان را به آنجا میرود و حالیه نیز آنجاست فرستاد.
۲ سپتامبر = ۲۷ محرم
از دیروز تا به حال لا ینقطع وزرا با تبریز مخابرات تلگرافی حضوری دارند تا آنجا که حتی به مأمورین سیاسی خارجه نیز برای ارتباط با تبریز فرصتی داده نشده.
وزیر مختار ما مترجم خود را برای تحصیل خبر به اینجا فرستاده بود ولی چون همه کارها در هیئت وزرا میگذرد و کسی هم بر اسرار آن اطلاعی نمییابد هیچکس نتوانست که به او خبری بدهد.
امینالسلطان و سفیر انگلیس ساعتهای متوالی با هم نجوی میکنند، شاه مشیر الدوله را پیش وزیر مختار فرستاده است اما از این گفتگوها و این مأموریت محرمانه کسی خبری به دست نیاورده است.
۴ سپتامبر = ۲۹ محرم
امروز معلوم شد که در تبریز از چند روز قبل جمعیتی جلوی عمارت ولیعهد اجتماع کرده و با تهدید و به سختی رعایت احکام قرآنی را مطالبه میکنند. چون دولت میترسد که این مردم از قول به فعل بپردازند از سفیر روس خواسته است که دولت روسیه در کار تبریز مداخله کند.
شاه چون میبیند که روسها اصراری در لغو امتیاز دخانیات و انگلیسها سماجت در حفظ آن دارند سخت پریشان خاطر شده است. در ابتدا میخواست که قشون به تبریز بفرستد و مردم شورشی را سرکوبی کند لیکن به این علت که دولت روسیه وعدۀ میانجیگری داده از این تصمیم برگشته و به کار بردن وسایل مسالمتآمیز را علی العجاله ترجیح داده است.
۵ سپتامبر = ۳۰ محرم
روسها که تا این درجه پیشرفت و بر انگلیسها تفوق حاصل کردهاند نمیخواهند دنبالۀ کار را نتیجه نگرفته رها کنند به همین جهت اصراری در الغاء امتیاز دارند. شاه هم با این که انگلیسها در صورت لغو امتیاز ادعای چندین ملیون خسارت برای شرکت کردهاند ناچار به مقاومت در مقابل ایشان شده حتی به وزیر مختار روس اجازه داده است که به قنسول روسیه در تبریز تلگراف کند که امتیاز به محض این که ترتیب کار خسارات شرکت داده شد لغو خواهد شد، به ولیعهد هم تلگرافی به همین مضمون کرده و همان باعث تسکین و تفریق مردم تبریز شده است.
۱۸ سپتامبر = ۱۳ صفر
ایام دولت ایران این اوقات در مذاکره با انگلیسها و روسها میگذرد و هر دو طرف پیشنهادهایی میدهند که چون هیچکدام خالی از نظر و غرض نیست و دولت ایران به همین علت نمیتواند آنها را بپذیرد بلا اثر میماند.
شاه شاید هم به خطا امیدوار است که با گذراندن وقت به این کار سر و صورتی بدهد و از همین نظر است که به شوق تمام پیشنهادات شرکت را در باب تبدیل کارکنان انگلیسی خود در آذربایجان به کارکنان ایرانی چون این کار چهار ماهی طول میکشد پذیرفته لیکن باید گفت که شاه بدون آن که توجهی به روحیۀ مردم کرده باشد این نقشه را تعقیب میکند چه مردم با این که درست از احوال اینجا اطلاعی ندارند اما به مقاصد شاه پی برده و فورا به مخالفت با آن قیام نمودهاند و چنان که مردم تبریز زیر بار قبول مهلت نرفته و بر حسب تلگرافی که از ظلالسلطان رسیده اهالی اصفهان و شیراز هم از مزیتی که شرکت فقط برای آذربایجان قائل شده اظهار نارضامندی کردهاند.
شاه در برابر توقعات روسها و مقاومت انگلیسها و طغیان عمومی که روز به روز وسعت دامنه حاصل میکند سخت گرفتار تزلزل خاطر شده است و این بیشتر به این علت است که از قبول راه قطعی مسأله استنکاف دارد. هم نمیخواهد که رعایای خود را به قوۀ قهریه سر جای خود بنشاند و هم زدن زیر قول و امضایی که در زیر این امتیازنامۀ تأسفآور نهاده بر او ناگوار است.
۱۹ سپتامبر = ۱۴ صفر
شاه با این که طبعا مستبد است باز با کسانی که مطمئن باشد که به او نصایح درست میدهد مشورت میکند. امروز حاجی محمد حسن امین دارلضرب را به حضور خواست تا رأی او را که سمت ریاست تجار را نیز دارد در باب تأثیری که انحصار دخانیات در تجارت ایران خواهد داشت بپرسد.
حاجی محمد حسن که شخصی درست است لابد مضار این کار را به شاه گفته ولی البته رعایت احتیاطی را که هر ایرانی در گفتن حقیقت دارد از دست نداده است.
۲۲ سپتامبر = ۱۷ صفر
رییس روحانیون عتبات که همه تابع اویند نامۀ مفصلی به شاه نوشته و به استناد آیات قرآنی بر او مدلل ساخته است که اعطای هرگونه امتیازی به اجانب برخلاف قرآن است. به نظر من شاه باطنا زیاد اعتنایی به استنادات عالم مزبور ندارد فقط از نفوذ کلمۀ او در میان مردم میترسد و ناچار است که از احکام او سرپیچی نکند. با تمام این احوال به قنسول ایران در بغداد امر شده است که به کربلا برود و نظر میرزای شیرازی را برگرداند لیکن به نظر من نمیآید که در این مرد متقی تغییر عقیدهای حاصل شود.
۳۰ سپتامبر = ۲۵ صفر
امین حضور که از تبریز برگشته است امروز به حضور شاه رسید. باز هم پول انگلیسها کار خود را کرده و روسها عقب رانده شدهاند اما چون هنوز به شکست خود اقرار ندارند منتظرند که در آخرین لحظات عمل انجام نپذیرد.
علیالعجاله امیر نظام از شغل خود برکنار شده و کار عملیات انحصار دخانیات در آذربایجان متوقف مانده است.
بالاخره بعد از این همه گفتگوی دور و دراز و اقسام مشورتها و مدتها تردید تصمیم عملی که گرفته شد فقط اختصاص به یک ایالت دارد، آنهم نتیجهای نمیدهد جز آن که مردم سایر ایالات را ناراضی کند و به ایشان بفهماند که اگر آنها هم دست به همین قبیل تظاهرات در کوچهها بزنند به همین نتیجه خواهند رسید. عقب انداختن اجرای امتیاز مسلماً حل قطعی مسأله نیست.
۱۹ اکتبر = ۱۵ ربیعالاول
امیر نظام که چند روزی است از تبریز آمده به حضور شاه رسید. دیدن این پیرمرد که من بیانات حکیمانه و پیشگوییهای مجربانۀ او را در تبریز فراموش نکردهام آن هم به این وضع اسفناک مرا متأثر کرد.
بعد از آن که او را معزول کرده و مانند مقصری به پای حساب اعمال خود کشاندهاند حالا به او اصرار میکنند که به مقام اول خود برگردد. امیر نظام بلا تأمل این تکلیف را پذیرفت و به من میگفت که من این پیشنهاد را برای ابراز فداکاری نسبت به اعلیحضرت و محبت به ولیعهد قبول میکنم ولی چون پیر شدهام و سلامت مزاجم انحراف حاصل کرده خود را به استراحت محتاج میبینم.
۳۰ اکتبر = ۲۶ ربیعالاول
در کلاردشت یعنی در همانجا که شاه در دو ماه قبل میخواست به شکار برود سیدی که خود را عالمگیر نامیده مردم را به عصیان برخلاف دولت میخواند و میگوید که این دولت دین را بر باد داده و از اطاعت و قواعد شرع سرپیچی میکند. تاکنون هزار نفری دور او جمع آمده و استحکاماتی جهت خود تهیه دیدهاند. معلوم نیست که با این حال قضایای بابیه تجدید نشود.
۳۱ اکتبر = ۲۷ ربیعالاول
نایبالسلطنه از بس پیش شاه اصرار کرده بود که تمام درهای ارک را که مستقیما به عمارت سلطنتی راه ندارد بگیرد شاه را به قبول وا داشته و بدون معطلی به این کار دست زده است. در حینی که من در اطاق کار خود نشسته بودم و از هیچ جا خبر نداشتم بنا به امر مرد عالی رتبهای که شاهزاده و وزیر جنگ و حاکم طهران و بزرگترین القاب مملکتی یعنی امیر کبیری ملقب است بدون خبر قبلی به کندن در خانۀ من که طرف کوچه است مشغول و به تهیۀ گل برای گرفتن آن دست به کار شدهاند. نوکرهای من که چنین واقعهای را دیدند آمدند و به من خبر دادند.
خیال میکنم وحشت و دستپاچگی مأموران را وادار کرده است که به این شتابزدگی به این کار اقدام کنند و پیش از آنکه در فکر باز کردن راه دیگری برای خانۀ من باشند مرا دارند صاف و ساده در خانهام محبوس میکنند. من فقط فرصت این را یافتم که دو کلمه به حاکم بنویسم. حاکم خود به منزل من آمد و دستور داد که بناها تا باز کردن در دیگری جهت خانۀ من از گرفتن این در که منحصر بود خودداری نمایند. چون شاهزاده نایبالسلطنه چندان آشنا به وضع اداره کردن امور حکومتی نیست نمیتواند در صدور اوامر نظم را رعایت کند، تا این اواخر معاونت حکومت و وزیر نظام دائمی او بود که در حقیقت همه کارها را اداره میکرد ولی مرگ او که چند هفته قبل رخ داده او را از داشتن چنین معاون کارآمدی محروم ساخته ولی در عوض وزیر نظام میراث هفتگی برای نایبالسلطنه گذاشته است که در مقابل آن مصیبت تسلای خوبی است به خصوص که حضرت والا از پول بدشان نمیآید.
امروز بعد از ظهر من هم در سانی که ساخلوی طهران در دوشانتپه در حضور شاه میداد حاضر بودم و این سان با هیچ شوروشوقی همراه نبود، همه گرفته و محتاط به نظر میرسیدند و شاه هم که در میان سربازان بود همچنان در غمواندوه عمومی شریک به نظر میآمد.
۲ نوامبر = ۲۹ ربیعالاول
شاه تصمیم گرفته است که برای سرکوبی عالمگیر و پیروان او که از شدت تأسف مرتکب فجایعی باور نکردنی شدهاند قشون روانه دارد زیرا که اگر از این طغیان به زودی جلوگیری نشود با حال غلیانی که مردم دارند ممکن است از آن زحمت کلی به وجود آید به خصوص که اخبار واصله از جنوب زیاد خوش نیست مخصوصا در اصفهان که انقلاباتی تازه رخ داده و یکی از تجار معتبر اصفهان در مقابل امر ظلالسلطان که باید توتون و تنباکو را به عمال شرکت تحویل داد هر چه را که از این جنس خریده بود آتش زده است.
امروز به ساعد الدوله امر شد که با پانصد سوار به کلاردشت برود. علاء الدوله هم به معاونت و آجودانی او به آن سمت روانه گردید.
۷ نوامبر = ۴ ربیعالثانی
امینالسلطان به عادت هر ساله برای زیارت و فاتحهخوانی بر سر قبر مادرش عازم قم شد و قبل از عزیمت در مزار حضرت عبد العظیم مدت طویلی با شاه خلوت داشت.
گذشته از حوادثی که در جریان است صدراعظم خاطر شاه را از مشکلاتی که جدیدا بین ایران و عثمانی حادث شده مسبوق نمود.
در سرحد کرمانشاه قسمتی از اراضی سرحدی است که این دو دولت هر دو بر آن ادعا دارند و هر کدام که آنجا را تصرف کنند دیگری آن را غصب جلوه میدهد و به اعتراض میآید. به تازگی عثمانیها این قسمت را به تصرف آوردهاند و مردم ایران به قدری از این بابت عصبانیند که تقاضای محو تصرف کنندگان را دارند.
ما بین ایرانیها و عثمانیها همین حال وجود داشته. بروز کوچکترین حادثه چنان دو طرف را برآشفته میکرده و آن را بزرگ و مهم جلوه میدادهاند که برای شروع به جنگ علت دیگری لازم نبوده است اما خوشبختانه طمأنینه و کندی که در کار رجال سیاسی مشرق زمین موجود است و همه وقت از این پیش آمد جلوگیری میکرده و مرور زمان خاطرها را تسکین میداده و اختلاف را برطرف مینموده است.
۱۲ نوامبر = ۹ ربیعالثانی
شاه برای دفع ملالت خاطر به علی شاه عوض که چهار ساعتی طهران و در طرف چپ جادۀ قزوین است به قصد شکار عازم شد.
ما به قول مردم ایران یا به تغییر کتاب الف لیله سه شب در آنجا ماندیم. ظاهراً ایرانیها چون عمر را همان ساعات خوشی میدانند و شبها را به آن مخصوص میشمارند بیان گذشت زمان را به این شکل تعبیر میکنند و تا حدی حق هم با ایشان است چه روز وقف کار و زحمت و درک حقایقی غمانگیز است در صورتی که شب به راحتی و عیشونوش و خواب و خیال میگذرد.
به هر حال من باز هم به عادت سابق ایام را به روز میشمارم و میگویم که در علی شاه عوض سه روز ما با کمال خوشی به شکار گذشت.
شاه هم به نظر من این ایام را بد نگذرانده و با این که چیز مهمی شکار نکرده باز بر سر کیف و شوق است و به همین حال بسیار در دنبال آهوبره به این طرف و آن طرف گردید ولی چون این نوع مرغ در این ایام به نواحی جنوبی مهاجرت کردهاند چیزی به دست نیاورد اما من بیسروصدا تنها با سگم از شاه دور شدم و به طرف گودالها و کنار نهرها رفتم. به صدای تیر تفنگ من اعلیحضرت پیش آمد و من مرغابیهایی را که زده بودم تقدیم کردم شاه اظهار امتنان کرد و بعد از آن که خوب آنها را ورانداز نمود به یکی از پیشخدمتان داد و گفت ببر بده آقادایی و بگو آنها را برای نهار من بپزد.
علی شاه عوض از برکت آب فراوان که به کار آبیاری میرود دهکدهای آباد و دارای مزارع پرحاصل است و یکی از مهمترین محصول این نواحی انگور است که به پایتخت میبرند. این انگورها را از رزهایی به دست میآوردند که سرشاخههای آنها را هر بهار برای آن که حاصل بدهد میچینند.
روز ۱۲ ربیعالثانی به طهران برگشتیم، راهها به علت باران و طوفان شدید شب گذشته خراب و گل بود.
۱۶ نوامبر = ۱۳ ربیعالثانی
امروز شاه از مشاهدۀ قراضههای طلا که روی فرش ریخته بود ملتفت شد که چند قطعه از جواهرات تخت طاووس را کندهاند من هیچوقت وی را به این خشم ندیده بودم. حال خودداری از او رفته بود به سرعت چند قدم برمیداشت و بلندبلند ناسزا میگفت بعد ناگهان میایستاد و چشمان خود را که کاملاً گشوده بود با حال غضب و تهدید به نقطهای میدوخت. با این وضع مسلم است که اگر مقصر به دست افتد مورد بخشایش ملوکانه قرار نخواهد گرفت.
ساعت یک اعلیحضرت باید سفیر جدید انگلیس سر لاسل[۱] را که پریروز به جای سر درومند ولف[۲] آمده است به حضور بپذیرد.
دولت انگلیس بلا شبهه فهمیده است که به نفوذ او که به دست صدراعظم ایران توسعۀ کامل یافته بود لطمهای وارد شده به همین جهت نخواسته است در مبارزهای که حریف بر او تفوق حاصل کرده سفیر سابق خود را تا آخرین نفس به مغلوبیت سوق دهد بهخصوص که دولت روسیه هم به جای شاهزاده دالگوروکی[۳] که سرتیپ و نظامی بوده اشخاصی را فرستاده است که در سیاست واردند. از همین لحاظ دولت انگلیس مرد تازهنفسی را به مأموریت روانه داشته که نسبت به امور مربوط به دخانیات و بانک و معادن و طرق بیگانه است و اگر هم در باب این مسائل شکستی بخورد زیاد برای او گران تمام نمیشود و شاید هم بتواند بر مشکلات فایق آید.
۱۹ نوامبر = ۱۶ ربیعالثانی
صاحب منصب جوانی که از طرف ساعد الدوله آمده بود خبر آورد که عالمگیر پیغمبر مدعی بعد از آن که قریب به دویست نفر از پیروان او کشته شدند دستگیر شده. شاه این صاحب منصب را به مژدۀ این خبر خوش به درجۀ سرهنگی مفتخر ساخت.
۲۰ نوامبر = ۱۷ ربیعالثانی
دزد جواهرات تخت طاووس که یکی از جاروکشان عمارات سلطنتی و تازه داخل خدمت شده بود به دست آمد و پس از عذاب و شکنجه اقرار کرد آنها را در گلستان در پای درختی پنهان کرده. جواهرات را همانجا یافتند و دزد با این که جوانی پانزده ساله بود محکوم به قتل شد و پس از آنکه او را کشتند جسدش را نزدیک پاقاپوق به دروازۀ خانیآباد آویختند. میرغضبان چنانکه مرسوم است دور شهر افتاده و از هر دکانی یک عباسی میگیرند. شاه هم به هرکدام ده تومان داده است.
۲۵ نوامبر = ۲۲ ربیعالثانی
سید عالمگیر را که در کلاردشت دستگیر شده امروز با موزیک نظامی به طهران وارد کردند مثل این است که نسبت به این شخص که تنزل فرموده و خود را صاف و ساده عالمگیر خوانده تشریفات و احتراماتی اجرا میکنند.
با این که ادعا داشت که صاحب نفس و مؤثر در روحیه مردم است بیش از دویست سیصد نفر را نتوانسته بود مسخر خود سازد. خروج او از کلاردشت وقتی صورت گرفت که او را دست بسته به زندان میبردند و یقین است که اگر معجزی رخ ندهد دورۀ پیغمبری او در همین زندان به سر خواهد رسید و شاید عمر او نیز در همین جا به نهایت بیاید.
سید را به حضور شاه بردند و او که لاغر و بلند قامت است سرافکنده پیش شاه آمد و ابدا اثری که حاکی از پیغمبری و نزول وحی به او باشد در قیافهاش دیده نمیشد.
جوابهایی که میداد در ابتدا مختصر بود و آنها را با لحنی گرفته ادا میکرد ولی اندکی بعد که ترسش ریخت لحن خود را عوض نمود و به دفاع از خود پرداخت و بیچاره در صدد نجات جان خود برآمد اما بدبختانه بیاناتی که در این باب میکرد چندان مردانه نبود به این معنی که همۀ تفصیرات را به گردن پیروان خود میانداخت و خود را بیگناه جلوه میداد.
ساعد الدوله در نتیجۀ این خدمت رتبۀ امیر تومانی یافت و به امر شاه بنا شد پولی میان فقرای شهر توزیع کنند اما این مسئله فقط امر بود و با این که تمام روز را یک عده زن در میدان توپخانه به انتظار رسیدن این مائده سلطانی ایستادند به کسی چیزی عاید نشد.
۳ دسامبر = غرۀ جمادیالاولی
شاه یا برای این که ترک عادت نکند یا به قصد انصراف خیال از جانب امر دخانیات عازم دوشانتپه شد اما چه فایده که به قول شاعر: «نگرانی به ترک اسب او نشسته و با او چهار نعل میتاخت» .
معمول این بود که هر وقت شاه از پایتخت خارج میشد صدراعظم نیز ملتزم رکاب بود اما این بار برخلاف عادت صدراعظم در طهران ماند و شاه تنها به دوشانتپه آمد.
فتوایی از عتبات رسیده و به مردم امر شده است که برای برچیدن بساط کمپانی از استعمال دخانیات خودداری کنند. این فتوی با انضباط تمام رعایت شده، تمام توتونفروشان دکانهای خود را بسته و تمام غلیونها را برچیدهاند و احدی نه در شهر نه در میان نوکران شاه ته در اندرون او لب به استعمال دخانیات نمیزند.
مردم ایران هر وقت فتوایی از طرف ملایی متنفذ یا مجتهدی معتبر برسد با انضباط تمام اطاعت آن را گردن مینهند.
امروز اختیار به کلی در قبضۀ آخوندهاست. با اینکه حاجی محمد حسن را به اسم تحریک مردم توقیف و به قزوین تبعید کردهاند فایدهای نبخشیده و همه میدانند که کار از کجا آب میخورد و تا علت اساسی را از میان نبرند نتیجهای به دست نخواهد آمد.
این پیشآمدها اساس امتیاز دخانیات را متزلزل ساخته تا آنجا که حتی مدافعین آن هم دیگر حرارتی در این راه به خرج نمیدهند. مدیر شرکت را دیدم که ناامید بود و سفیر انگلیس هم میگفت که با این دو روشی که ایرانیها اختیار کردهاند و امتناع ایشان از قبول شرایط امتیاز که لابد از جایی دیگر سرچشمه گرفته اصرار در باب کار کمپانی دیگر مفید فایده نخواهد بود.
۲۰ دسامبر = ۸ جمادیالاولی
با تمام این اوضاع و احوال با وجود اینکه در طهران طوفان حوادث در حال سرکشیدن بود و با اینکه وزیر مختار روس به شاه کاغذی نوشته و مراجعت او را برای حفظ جان اروپاییان لازم و عاقبت را وخیم شمرده بود باز شاه از دوشانتپه به جاجرود حرکت کرد و به وزیر مختار پیغام داد که مسئله چندان مهم نیست و صدراعظم میتوانند از بروز هر حادثهای جلوگیری کنند.
۱۵ دسامبر = ۱۳ جمادیالاولی
با اینکه به مردم تبریز قول داده شده بود که عملیات شرکت انحصار دخانیات در آذربایجان شروع نخواهد شد باز ایشان قانع نشدند و بار دیگر سر به شورش برداشتند و چنین مینمود که دستوری به عامۀ مردم برای این کار رسیده و طغیان جنبۀ عمومی پیدا کرده است.
۱۷ دسامبر = ۱۵ جمادیالاولی
در حالی که در چند صد متری اردو به شکار مشغول بودم در جلوی درۀ تنگ و پیچ در پیچی به چند طبقه سنگگچ برخوردم که از زمین بیرون آمده و وسعت و بزرگی آنها قابل دقت بود.
همین که از این نقطه رد شدم سگم را دیدم که از دره بالا رفت و به دور بلندی که من در پشت آن واقع شدهام چرخید سپس دم خود را میان دو پای خود برد و به سرعت برگشت من یقین کردم که حیوان به چیز نابابی برخورده و برای این برگشته است که مرا از آن مطلع سازد به عجله از کوهی که در طرف چپ بود بالا رفتم و اطراف نقطهای را که سگ از آنجا برگشته بود و در طرف دیگر قرار داشت به دقت تحت توجه آوردم. در این موقع سه شکارچی را دیدم که به شتاب از بلندیها پایین میآیند و با نشان دادن طرف راست فریاد میزنند پلنگ، پلنگ. این سه نفر یکی دندانساز شاه دیگری نایب آبدارخانه و سومی یکی از پیشخدمتان بود که با هم به شکار رفته بودند و مثل من انتظار چنین منظرۀ مخوفی را آن هم در نزدیکی اردو نداشتند.
با ترس و لرز میگفتند که پلنگ از نزدیکی ایشان گذشت و پس از آنکه به قلۀ کوه رسید مدتی نیز به آنها نگاه کرد سپس به دامنۀ دیگر کوه رفت. یقین کردیم که این حیوان درنده ابتدا در نیستان واقع در سیمتری معادن گچ خوابیده بود و به صدای شکستن قطعات گچی که من به زحمت آنها را میکندم به وحشت و فرار افتاده و سگ من که او را در حال خواب یا در حین فرار دیده بود دچار وحشت شده پیش من آمده بود.
به هر حال من خدا را شکر کردم که به معدن گچ سرگرم شده بودم چه معلوم است که اگر من این اشتغال را پیدا نکرده و شکار را قطع ننموده بودم به چه عاقبت و سرنوشتی گرفتار میآمدم.
۸ دسامبر = ۱۵ جمادیالاولی
کار تجری ملاها کمکم به تظاهرات سیاسی کشیده. در یکی از جلساتی که صدراعظم در طهران برای گفتگو در باب غرامت کمپانی تشکیل داده بود یکی از ملاها بدون پروا به امینالسلطان گفت که این غرامت را باید اشخاصی که از آن شرکت رشوه گرفتهاند از عهده برآیند و اسم چند نفر را هم برد.
در قزوین یکی از ملاها شخصی را دیده بود که غلیون میکشد، چون وی امر ملا را در نکشیدن غلیون اطاعت نکرده بود ملا غلیون او را شکست و او به حاکم شکایت برد، حاکم ملا را خواست ولی ملا مردم را شوراند و حاکم از ترس به طهران گریخت و اگر او حاجی محمد حسن را با خود در کالسکه ننشانده بود بیم آن میرفت که مردم بکشندش.
۲۱ دسامبر = ۱۹ جمادیالاولی
اعلیحضرت بالاخره مصمم شد که به طهران برگردد. مرا سفارت روس خواستند و به من گفتند که امتیاز دخانیات از میان رفت فقط انتظار آن را دارند که صاحبان سهام در لندن جلسهای بکنند و میزان غرامتی را که به ایشان وارد آمده مشخص سازند. از طرفی دیگر از حاج میرزا حسن شیرازی استدعا شده است که حکم تحریم دخانیات را لغو نماید. اگر میخواهند که از مصائب بزرگتری جلوگیری به عمل آید باید هر چه زودتر در ختم این غائله بکوشند.
محسن خان معینالملک سفیر سابق ایران در عثمانی در ایام غیبت ما از طهران از استانبول وارد شده و میگویند که برای ترتیب عروسی دخترش با پسر امین الدوله آمده ولی گویا آمدن او غیر از این علتی دیگر هم داشته باشد.
۲۶ دسامبر = ۲۴ جمادیالاولی
شب گذشته به دیوارها اعلامیههایی چسبانده و تهدید کرده بودند که اگر تا ۴۸ ساعت دیگر امتیاز دخانیات لغو نشود جان خارجیان در خطر خواهد افتاد.
اینکه چرا تا به حال این امتیاز ملغی نشده درست معلوم نیست. آیا شاه به علت پیری نمیتواند مثل یک نفر مرد پخته تصمیم بگیرد؟
میگویند مانع این کار صدراعظم است که به پشتگرمی انگلیسها مینازد اما او با وجود اعتمادی که به انگلیسها دارد آیا تا این درجه دیدۀ بصیرتش کور شده که خطر را نبیند و نفهمد که در این اصرار مقام خود و پادشاه متبوعش هر دو را به باد میدهد؟ معلوم نیست که اگر زمام قدرت همچنان به دست ملاها بماند به کجا سوق داده خواهیم شد؟ اگر ایشان از قول به عمل بپردازند بیم هرگونه خطر میرود.
وزیر مختار فرانسه پیش من آمد و در باب تمام این حوادث گفتگو کردیم، به او گفتم چرا نمایندگان خارجی که مداخلۀ ایشان در حفظ جان اتباع خود مسلماً مؤثر واقع خواهد شد تا این حد بیکار نشسته و در چنین موقع خطرناکی اقدامی مشترک نمیکنند؟ حال اضطرابی که در من بود او را بر آن داشت که در این خصوص اقدامی کند. به من گفت که امشب من با چند نفر از نمایندگان خارجی که مهمان منند همین مطلب را در میان خواهم گذاشت. چنین شیوع داشت که صاحبان سهام در لندن اجتماع کرده و ۱۲۵۰۰۰۰۰ فرانک مطالبه غرامت میکنند. عدهای هم از راه اغراق این مبلغ را ۱۲۵۰۰۰۰۰ تومان میگفتند.
بیچاره دولت ایران! معلوم نیست که اگر شاه در خزانۀ خود را باز نکند از کجا این مبلغ را تأدیه خواهد کرد؟
از طرفی دیگر در این اواخر در ظرف چند روز قیمت زغال یک مرتبه دو برابر شده و عقیدۀ مردم این است که بانک انگلیس برای گران فروختن زغالها را انبار نموده.
اگر این شایعه از ناحیۀ دشمنان بانک منتشر نشده و بانک شاهنشاهی واقعا به این کار دست زده باشد باید یقین کرد که آن مؤسسه هم دچار سرنوشت کمپانی دخانیات خواهد شد و به ادامۀ استفادههایی از این نوع توفیق نخواهد یافت و یقین است که انگلیسها هم نمیخواهند که به مشکلات تازۀ دیگری گرفتار گردند.
۲۸ دسامبر = ۲۶ جمادیالاولی
بنا به تقاضای نمایندگان سیاسی یک عده قراول در چند نقطه از محلۀ اروپایینشین طهران گذاشته شد و شاه دستخطی صادر کرد که نظر به عنایتی که به احوال رعایای خود دارد امتیاز دخانیات را به کلی ملغی ساخته است.
این عمل احتیاط کارانه لااقل مفید این فایده شد که مردم دست از اجرای تهدیداتی که در اعلامیههای خود نوشته بودند بردارند اما نباید چنین پنداشت که ملاها حالا که در قدم اول فاتح شده و پی به قدرت خود بردهاند بر سر جای خود بنشینند و به همین نتیجۀ کوچک قانع شوند.
عقیدۀ هر یک از ایشان این است که شورش وقتی برطرف خواهد شد که فرمانی رسمی و درست در این باب صادر شود که هرگونه شک و ابهام را زایل نماید والا به وعدههای خشک و خالی نمیتوان چندان اعتماد داشت.
از این مراتب گذشته هنوز از عتبات فتوایی در شکستن تحریم دخانیات نرسیده و تا این فتوی نرسد اوضاع به همان حال سابق باقی خواهد بود.
۳۱ دسامبر = ۲۹ جمادیالاولی
امروز روز آخر سال ۱۸۹۱ میلادی است، دیشب برف باریده و امروز صبح ساعت هفت میزان الحراره در اطاق هشت درجه بالای صفر را نشان میدهد در صورتی که بیرون شش درجه زیر صفر است.
خدا کند که سرما حرارت را از کلۀ کسانی که تا این حد به غلیان آمدهاند زایل کند تا به صراط عقل برگردند و در سال ۱۸۹۲ اختیار دخانیات باز در دست خود مردم قرار گیرد و غلیونها دوباره به راه بیفتد و دولت و روحانیون با هم آشتی کنند و من هم با دل خوش به طرف فرانسۀ عزیز برگردم.
۱ ژانویه ۱۸۹۲ = ۳ جمادیالاولی
همۀ امیدها به عتبات است و همه خلاص از این مخمصه را از آن جانب منتظرند.
بعد از مدتی انتظار بالاخره تلگرافی از آنجا رسید به این مضمون که شاه را در لغو این امتیاز تبریک گفته و از او خواستار شده است که سایر امتیازاتی را هم که در دست خارجیان است ملغی سازد ولی در آن از رفع تحریم دخانیات که تا این اندازه باعث به هم خوردن عادات مردم شده بود ابدا صحبتی نیست.
این تلگراف شاه را بیشازپیش ناراضی و مشاورین او را خشمناک ساخت زیرا که روحانیون این دفعه تمام امتیازاتی را که خارجیان در دست داشتند حرام شمرده و قدم را از حد امتیاز دخانیات جلوتر گذاشته بودند اما بعید مینمود که در این اقدام به نتیجهای برسند زیرا که تسلیم شدن ناصرالدینشاه در یک مورد به خصوص علامت آن نیست که او در تمام موارد سر تسلیم پیش آورد.۳ ژانویه = ۲ جمادیالثانی
مردم هنوز دست به کشیدن غلیون نبردهاند، اخباری هم که از لندن میرسد چندان اطمینانبخش نیست، سهام بانک شاهنشاهی به نصف قیمت رسیده و چون تسطیح جادههای جنوب و استخراج معادن و معاملات تریاک همه ضمیمۀ امتیاز بانک بوده کلیۀ این امور دچار وقفه شده است و بیم ضرر برای همه بهخصوص برای بانک میرود.
اگر این حال دوام کند خسارات جبرانناپذیری متوجه همه چیز خواهد شد. البته روحانیون از این جهات وحشتی ندارند و امور فوق به ایشان مربوط نیست به همین جهت به استظهار نفوذی که ایشان را در میان طبقۀ عوام متعصب مسلم است روزبهروز بر تجری خود میافزایند و به حد و سدی برای تحریک قائل نیستند در صورتی که حال دولت چنین نیست و اگر این مبارزه به همین صورتی که شروع شده دوام یابد بیم هر خطری برای آن میرود.
۴ ژانویه = ۳ جمادیالثانی
امروز صبح موقعی که میخواستم به سر خدمت بروم قراولی دم در اندرون کاغذی از طرف اعتماد الحرم خواجهباشی به دستم داد، دیدم که او از من خواسته است که ساعت یک به منزل او بروم.
معمولا ظهر بعد از آن که نهار شاه تمام شد من آزاد میشوم ولی گاهی هم ممکن است که پیشآمدی موجب گرفتاری من شود. احتیاطا پیش از آن که بیرون بروم نهار خود را خوردم و دیرتر از مواقع عادی عازم عمارت سلطنتی شدم تا اگر اتفاقی پیش آمد بتوانم آزاد باشم.
در حدود ساعت ده به محض اینکه به خیابان جبهخانه رسیدم مردم را در حال طغیانی غیر عادی دیدم و مشاهده کردم که جمعیتی دم بازار جمع آمدهاند، قدری دورتر در ارگ را که معمولا در این ساعت باز است نیمباز یافتم، سربازها پشت آن قراول میدادند و دو نفر از ایشان هم از بالای در مواظب حرکت مردمند.
این قراولان که هر روز مرا میدیدند و میشناختند چون میدانستند که من به سر خدمت میروم با اینکه به کسی اجازۀ عبور نمیدادند مزاحم من نشدند.
وقتی که وارد گلستان شدم همۀ وزرا را حاضر دیدم، شاه بدون آنکه سخنی بگویم غمناک قدم میزد، گاهی پا بر زمین میکوفت و گاهی عصا به درختان مینواخت و معلوم بود که حالتی آشفته دارد. خواستم ببینم چه خبر است، به من گفتند که شاه کاسۀ صبرش لبریز شده میرزا عیسی نایب الحکومۀ تازۀ طهران را پیش میرزا حسن آشتیانی فرستاده و به او تکلیف کرده است که یا به استعمال دخانیات فتوی دهد و غلیون بکشد یا این که از ایران خارج شود. میرزا حسن در جواب گفته است که جلای وطن را بر استعمال دخانیات ترجیح مینهد و حاضر به حرکت شده.
این خبر به سرعت در شهر انتشار یافته و مردم به همین جهت اجتماع کرده و علت آشفتگی شاه نیز همین است. ظهر نزدیک و شاه عازم رفتن به سفر است، گلستان به تدریج خلوت شد و کسانی که خدمتی نداشتند رفتند و از وزرا هم فقط امینالسلطان ماند. بعد از آنکه صرف غذا به اتمام رسید چون من لازم بود به اندرون بروم و نمیدانستم که چه مدت آنجا خواهم ماند عازم منزل شدم تا بالاپوش خود را بردارم زیرا که هوا گرفته بود و بیم باران میرفت.
دیدم در ارگ بسته و قراولان اسلحه به دست از جمعیت که با تهدید و غوغا در حال هجومند ممانعت میکنند. برگشتم تا از در خیابان نایبالسلطنه به اندرون بروم. جلوی تخت خانه ابو الحسن خان را دیدم که پریشان خاطر بود. به من گفت از گلستان بیرون نروید که برای شما خطر دارد. من به گلستان برگشتم و در این وقت زنگ ساعت شمس العماره ساعت یک را زد. سروصدای مردم کمکم بیشتر شد و به اوج شدت رسید. پیشوای این جماعت سید متعصب بیسروپایی بود که این عده را از دم بازار سبزه میدان و نزدیک خانۀ من برداشته و به میدان شاه (میدان توپخانه) آورده و چون به علت ممانعت نظامیان نتوانسته بود از راه خیابان نایبالسلطنه به ارگ راه یابد از طریق خیابانهای جبهخانه و ناصریه و کوچۀ در اندرون خود را با جماعت به طرف دیگر خیابان نایبالسلطنه رسانده.
تا این ساعت صدایی که به گوش میرسید فقط غوغای مردم شورشی بود اما در اینجا جلوی قراولانی که راه ایشان را سد کرده بودند مردم دست به سنگ بردند و در و پنجرههای عمارت نایبالسلطنه را شکستند و قصدشان این بود که به زور از این راه خود را به عمارت شاه برسانند چه این کار از راه دیگر به علت جلوگیری قراولان ممکن نمیشد.
در این موقع فرماندۀ این نظامیان یعنی معین نظام از ترس اینکه مبادا شورشیان به اندرون نایبالسلطنه که سخت مورد تهدید بود راه یابند صلاح را در این دید که در مقابل مردم از خود جنبشی نشان دهد به همین جهت بعد از اتمام حجت به ایشان و در جواب ناسزا شنیدن و سنگخوردن به قراولان امر به شلیک داد. عدهای از مردم کشته شدند از آن جمله سیدی که جماعت را تحریک میکرد به خاک افتاد، مردم با این که باز مقاومت میکردند چون بار دیگر بر ایشان شلیک شد در حدود ساعت سه و نیم بعد از ظهر گریختند و جمعیت پراکنده شد.
در این هنگامه شاه بعد از صرف نهار به باغ گلستان آمده و بعد از لحظهای صحبت با امینالسلطان با پیشخدمتان مخصوص از راه نارنجستان به اطاق برلیان که نزدیکترین اطاقها به در اندرون است رفته بود. امینالسلطان وقتی که از شاه جدا شد به حال تفکر بود، با چند تن از نزدیکان به طاقنمایی که مقابل گلستان است رفت و کنار دیوار پشت به آبدارخانه نشست. اما من چون بیرون نمیتوانستم بروم و جای دیگر هم نداشتم به انتظار حوادث تنها به قدم زدن در باغ مشغول شدم.
تا موقعی که مردم در دور ارگ فریاد میکشیدند اتفاق خاصی نیفتاد ولی همین که به عمارت نایبالسلطنه رسیدند و خواستند در اندرون او را بشکنند و از آنجا به اندرون سلطنتی راه یابند و صدای شکستن شیشهها برخاست شش هفت نفر از پیشخدمتان را به ریاست میرزا محمد خان پدر ملیجک دیدم که غرقه در اسلحه به حفظ اطاق الماس میروند.
اسلحۀ ایشان اسلحۀ شکاری است، تفنگی بر دوش دارند و قطارهایی از فشنگ بر کمر. البته نیت این جماعت ممدوح است ولی اگر موقع مناسب و دل و دماغی باقی بود انسان از دیدن آنها از خنده میمیرد. معلوم نبود که اگر شورشیان به عمارت حمله میکردند از این شش هفت نفر چه کاری ساخته میشد! هنوز دست به تفنگ نبرده کثرت جمعیت یا آنها را زیر دست و پا میبرد یا اینکه مجبور به فرار میشدند.
از جانب صدراعظم هیچگونه صدایی شنیده نمیشد، او و نزدیکانش از جای خود تکان نمیخوردند و هیچ نمیگفتند و همه گوش را متوجه سروصدای کوچه کرده بودند.
امینالسلطان مقداری کاغذ در دست داشت، گاهگاهی آنها را بلا اراده ورق میزد و گاهی هم درهم میفشرد.
موقعی که قدمزنان به حوض بزرگ رسیدم دیدم نایبالسلطنه از جلوی موزه میگذرد و به حضور شاه میرود من به عجله پیش آمدم و وقتی که به در نارنجستان عبورم افتاد دیدم شاه با فرزند خود از آنجا بیرون میآید.
نایبالسلطنه خاطر شاه را مطمئن ساخته و به او اطلاع داده است که آرامش برقرار گردیده و خیابانهای اطراف ارگ دست نظامیان است. در این غوغا هفت نفر کشته شده و زخمیان برای آنکه شناخته نشوند به عجله تمام گریخته و مخفی گشتهاند.
ساعت قریب به پنج بود که من از بیراهه خود را به منزل رساندم، راه معمولی را یک عده توپچی با یک توپ بسته بودند. امروز روزی غمانگیز بود زیرا که اگر چه توپ پیش سلاطین آخرین وسیلۀ اثبات حق به شمار میرود ولی باید گفت که این وسیله بسیار وسیله بدی است و کسی که غیر از آن وسیلۀ دیگری نداشته باشد با آتشبازی میکند.
راست است که شلیک تفنگ شورش را خوابانده ولیکن آن دو قوهای که با یکدیگر نزاع میکردهاند همچنان به حال خصومت باقی هستند، شاه اگر چه غالب آمده ولیکن از حیثیتش کاسته شده و روحانیون با وجود مغلوبیت قویتر گردیدهاند.
۵ ژانویه = ۴ جمادیالثانی
ساعت یک بعد از ظهر اعلیحضرت یک عده از صاحب منصبان و نوکرانی را که در خواباندن شورش مداخله کرده بودند به حضور بار داد پس از اظهار رضامندی از خدمات ایشان به آنها انعاماتی بخشید.
حاج میرزا حسن آشتیانی تابهحال نه غلیون کشیده نه از طهران خارج شده است.
ظاهراً در جوابی که دیروز به شاه داده تبعید را ترجیح داده به شرط آنکه اصل امتیاز نامۀ دخانیات را پیش او بفرستند تا او آن را پیش مردم که در خانۀ او مجتمعند و به غیر از این شرط نمیگذارند که او حرکت نماید پاره کند.
شاه انگشتری الماسی برای او فرستاده و از او خواسته است که از حرکت صرف نظر نماید. میرزا حسن خان تا موقعی که شرکت دخانیات منحل و رییس آن رسما انحلال آن را اعلان نکرده و امتیاز دهندگان را به استرداد آن دعوت ننموده بود از قبول مرحمتی شاه استنکاف کرد.
علت این تصمیم فوری و اجرای عاجلانۀ آن این بود که رییس شرکت و وزیر مختار انگلیس از شورش دیروز به وحشت افتاده بودند حتی وزیر مختار مزبور ظاهراً گفته بود که این پیشآمد قهری بود و در مقابل آن نمیشد چارهای دیگر اندیشید.
تا اندازهای حق هم با وزیر مختار انگلیس بود زیرا که دیروز تمام خارجیان طهران در حال وحشت میزیستند و خانههای خود را سنگر کرده و برای دفاع حاضر شده بودند. چند تن از نمایندگان سیاسی که اتفاقا ملاقاتشان مرا دست داد اظهار تأسف میکردند که چرا تفنگ در اختیار نداشتند تا نوکران خود را مسلح کنند و میگفتند که باید برای آینده در هر سفارتخانهای مقداری اسلحه ذخیره باشد، البته شنیدن این مطلب برای کسی که به قدرت فوق العادۀ شاه اعتماد کرده خالی از غرابت نیست.
۷ ژانویه = ۶ جمادیالثانی
در روز سوم جمادی الثانی هفت تن مقتول و قریب بیست تن مجروح شدهاند. با ملاحظۀ آثار گلولههایی که بر دیوار خیابان نایبالسلطنه مخصوصا در قسمت شمالی آن روی دیوار کوچۀ در اندرون باقی مانده این عده مقتول و مجروح چیزی فوق العاده نیست. شاه که ذاتة خوشقلب و خوش قلبی یکی از صفات بارز اوست به خانوادههای آسیب دیدگان انعامهایی داده و به این وسیله ایشان را راضی کرده است. خدا کند که دیگر چنین روزی پیش نیاید.
شورش مزبور انحصار به طهران داشت، اگر چه شهرت کرده بود که مردم در تبریز نصر الدوله جانشین امیر نظام را کشته و در زندان قزوین محبوسین را به قتل رساندهاند ولی بعد معلوم شد که این شایعات هیچکدام اصلی نداشته است.
۱۰ ژانویه = ۹ جمادیالثانی
چون هنوز سرها از شور نیفتاده وزارت جنگ دست به احتیاطات تازهای زده از آن جمله به بهانۀ امکان حمله به عمارات سلطنتی یک عده از درهای خصوصی ارگ را گرفته و از جمله این بار در خانۀ مرا هم مسدود کردهاند و من مجبور شدهام که برای بیرون رفتن از حیاط اصطبل آبدارخانۀ شاهی راهی دراز بپیمایم تا به خیابان جبهخانه برسم.
کسانی که بیش از همه از این پیشآمد ناراضیند قراولانی هستند که از بدو ورود من به این منزل دم در من قراول میدادند، چون دیگر دری نیست که به حفظ آن مشغول باشند ناچار ایشان را به سربازخانه پس فرستاده و آنها هم با اینکه راضی نبودهاند مثل هر مسلمان متدینی حکم قضاوقدر را گردن نهاده و با تسلیم و رضا راه سربازخانه را پیش گرفتهاند. من هر وقت ایشان را میدیدم که نزدیک اصطبل در طرف چپ در ورودی به غذا پختن مشغول بودند لذت میبردم و یقین داشتم که تا رسیدن موقع مرخصی از خدمت زندگانی از این راحتتر برای خود تصور نمیکردند.
۱۵ ژانویه = ۱۴ جمادیالثانی
امروز به دوشانتپه به حضور شاه که صبح به آنجا رفته بود شرفیاب شدیم. این تصمیم را شاه پس از برخاستن از خواب گرفته و کمی بعد با یک عده پیشخدمت به آنجا عازم شده بود. عملۀ آشپزخانه و آبدارخانه زودتر به آنجا رفته بودند.
نوکرهای من دست به کار تهیۀ اسباب سفر بودند که اعتماد السلطنه رسید و مرا در کالسکۀ خود نشاند و با هم راه افتادیم. در بین راه یعنی در میدان نگارستان به مشیر الدوله برخوردیم که تازه از کار فرستادن جنازۀ برادر خود به کربلا فارغ شده بود.[۴] مشیر الدوله میگفت که به دیوارهای اعلاناتی چسبانده و عزل امینالسلطان را خواستار شده و برادر او امین الملک را متهم کردهاند به این که حقوق نوکران دولت را میخورد و از آن راه تمولی سرشار به دست آورده. در مشهد علما نه تنها حکم حرمت استعمال دخانیات را داده بلکه کشت توتون و تنباکو را هم حرام شمردهاند. یحیی خان حالتی خوش نداشت، میگفت بسیار خستهام و احتیاج تمامی به استراحت دارم.
۲۳ ژانویه = ۲۲ جمادیالثانی
مرض انفلونزا که چند روزی است در تمام محلات طهران بروز کرده عدۀ زیادی را کشته. مشیر الدوله یکی از اولین کسانی است که سه روز قبل به این مرض جان سپرده امروز هم دو نفر از زنان اندرون مردهاند.
با این کیفیات مراجعت شاه به شهر صلاح نیست صحبت مراجعت این روزها در میان بود ولی رسیدن خبر شیوع مرض این تصمیم را به وقت غیر معینی موکول کرد.
مثلی است مشهور که «بدبختی به تقریبی مفید فایده میافتد» به همین نظر شاید شیوع مرض تا حدی ذهنها را از گرفتاریهای اخیر برگرداند و حوادث چند روز قبل را فراموش کند و آرامشی را که هر عاقلی آرزومند آن است پیش آورد.
۲۴ ژانویه = ۲۳ جمادیالثانی
امروز جنازۀ یحیی خان را به مشهد فرستادند در حالی که نعش برادرش در جهت مقابل متوجه کربلاست هیچ ملاحظهای نمیتواند ایرانیان را از فرستادن جنازههای خود به مشاهد متبرکه باز دارد اگر چه مرده به مرضی ساری جان سپرده باشد.
مردن مشیر الدوله که عهدهدار دو وزارت عدلیه و تجارت بود دیگ جاهطلبی جمعی را به غلیان آورده به این معنی که چندین نفر در صدد گرفتن مقام او برآمدهاند حتی دوست من اعتماد السلطنه هم که هیچ وقت از هر مقامی که داشته باشد راضی نیست زن توطئهساز خود اشرف السلطنه را پیش خانم انیس الدوله سوگلی ناصرالدینشاه فرستاده تا او شاه را به واگذاری وزارت عدلیه به اعتماد السلطنه وا دارد.
شاه تا امروز به تکلیف هیچ یک از این مدعیان اعتنایی نکرده و به همه گفته که هنوز نعش یحیی خان سرد نشده است تا جانشین جهت او تعیین شود. از این جواب همۀ مدعان بیم آن را دارند که شاه انتخاب خود را کرده باشد و به تغییر آن نیز راضی نشود.
اما این یحیی خان نیکوسیرت در واقع حکم سبدی سوراخ را داشت که هیچ چیز در آن بند نمیشد، با این که در نتیجۀ ازدواج با خواهر اعلیحضرت شاه به او مالومنال بسیاری بخشیده بود و از دو وزارتخانۀ زیردست خود نیز مداخل فراوان میبرد و در اعطای بعضی امتیازات نیز مبلغ متنابهی به او داده بودند باز پس از فوت قروض هنگفتی از او به جا ماند.
وی مردی بود بسیار با لطف و مهماننواز، یقینا بسیاری از مردم از مرگ این جوانمرد متأسف خواهند شد شاه این شوهر خواهر خود را بسیار دوست میداشت لیکن زیاد هم اعمال و اقوال او را جدی نمیگرفت.
۲۵ ژانویه = ۲۴ جمادیالثانی
شاه قبل از عزیمت یک نوع شورای دولتی تشکیل داد و چنین به نظر میرسد که این شوری دوام پیدا کند.
دشمنان صدراعظم از این پیشآمد خوشحالند چه به تصور ایشان این کار از قدرت سابق او میکاهد و هر چه باشد وی دیگر نمیتواند مثل سابق فعال ما یشاء باشد چنانکه همین شوری صورت اسامی کسانی را که باید عهدهدار وزارتخانههای تجارت و عدلیه شوند تهیه کرده و به حضور شاه فرستاده است.
این شوری از پنج عضو مرکب است:
امینالسلطان صدراعظم و وزیر داخله، نایبالسلطنه وزیر جنگ، امین الدوله وزیر پست، مخبرالدوله وزیر علوم، معین الملک سفیر سابق ایران در استانبول.
معین الملک ایلخانی قاجار که به تازگی پسر خود را با دختر ثروتمند صاحب دیوان تزویج کرده بیش از همه برای جانشینی مشیر الدوله منظور نظر هستند.
۲۶ ژانویه = ۱۵ جمادیالثانی
امروز جارچی فتوای منع تحریم استعمال دخانیات را در کوچهها جار زد و همۀ مردم شهر از این مژده قرین مسرت شدند. با این جار مسلم شد که کار شرکت انحصار دخانیات تمام شده بلکه باید این را علامت مرگ قطعی آن شمرد فقط عواقبی را که از آن ناشی گشته باید حل کرد. این کار البته مستلزم وقت زیادی است اما اگر طرفین حسن نیت به خرج دهند متضمن خطراتی از نوع خطراتی که وجود آن ایجاد کرده و با طول مدت ممکن بود سختتر شود نیست.
شهرت دارد که ظلالسلطان منشی خود مشیر الملک را به طمع مال فراوان او به قتل رسانده است.
۲۸ ژانویه = ۲۷ جمادیالثانی
رفتوآمدهای دائمی بین طهران و دوشانتپه بالاخره مرض انفلونزا را به اینجا نیز آورد، امروز صبح شاه که شب را در تب و بیخوابی گذرانده بود زکام زده از خواب برخاست.
سفیر عثمانی که از طرف دولت خود احضار شده بود امروز حرکت کرد و او با قریب چهل نفری نیز از اعضای شرکت انحصار دخانیات عازم شد.
این عده لابد تا مدتی حوادثی را که در ایران دیدهاند از یاد نخواهند برد مخصوصا آنها که در روز شورش در اینجا بودند چون غرامتی را که گرفتهاند فوق العاده است خاطرشان قرین خرمی است. لابد برای تحصیل منفعت متوجه نقطۀ دیگری خواهند شد و در رفتن راضیند ولیکن مسرت ایرانیان البته بیشتر است.
۳۰ ژانویه = ۲۹ جمادیالثانی
امروز خوشحالترین مردم معین الملک است که به قول مشهور در استانبول آن کنیزک گرجی را که در سفر فرنگ همراه ما بود به شاه پیشکش کرده بود.
وزارت تجارت و عدلیه را شاه به او داد و به لقب مشیر الدوله سرافرازش کرد.
پسر پانزده ساله امین الدوله که دختر این وزیر جدید نامزد اوست لقب قدیم پدر زن آیندۀ خود یعنی معین الملک را گرفت.
این القاب که به جای اسم معمول میشود کمکم کار را به آنجا میکشاند که انسان بعد از مدتی دیگر نمیتواند در ایران مردم را از یکدیگر تشخیص دهد. یک نفر در طی دورۀ خدمتگزاری چندین بار تغییر لقب میدهد و لقب سابق او دیر یا زود به کسی دیگر چه از منسوبان او باشد چه خارجی عطا میشود، نتیجۀ این کیفیت این است که اگر شما این تغییر القاب را یادداشت نکرده باشید وقتی که یکی از این القاب را که با هم نیز غالباً تشابه دارند بشنوید نمیفهمید که صحبت از کیست.
۲ فوریه = ۳ رجب
دو روز است که به طهران برگشتهایم. ناخوشی شاه که تقریباً به کلی رفع شده سبب آن شد که از شکار معمولی جاجرود صرف نظر کنیم و مستقیما به پایتخت برگردیم، شهر آرامتر از موقع رفتن ماست و به حال عادی برگشته. جماعت غلیون افروز مثل معمول در کوچهها در حرکتند و به کسانی که مایل باشند غلیونهای حاضر کردۀ خود را کرایه میدهند. امتیازات دیگری که در دست خارجیان است نیز دچار شکست شده حتی میگویند که مقام بعضی از اروپاییان سخت متزلزل گردیده است از جمله رییس کل گمرک که یک نفر ارمنی استانبولی و رییس پلیس که اصلا اطریشی است نسبت به مقام خود نگران شدهاند.
۵ فوریه = ۶ رجب
چون شاه از طرز رفتار پلیس هنگام شورش اهالی پایتخت به هیچ وجه راضی نبود و میگفت که پلیس نه توانسته بود این حادثه را پیشبینی کند نه جلوی آن را بگیرد رییس آن را عوض کرد و معاون آن اداره یعنی ابو تراب خان را که مردی زیرک و مهربان است به آجودانی خود برگزیده و مقام معاونت پلیس را ملغی ساخته است.
ابو تراب خان به من گفت که رییس تازۀ پلیس سید عبد اللّه برادر میرزا عیسی وزیر نایب الحکومه طهران این مقام را که تیول نایبالسلطنه است از او به ماهی ۱۰۰۰ تومان اجاره کرده و انصاف این است که این مبلغ برای چنین مقامی بسیار کم است.
۶ فوریه = ۷ رجب
شاه به غیر از آن که مالک سرزمینی است که بر آن سلطنت میکند و به میل خود میتواند در آن تصرف نماید وارث حقیقی هر ایرانی نیز که بمیرد محسوب میشود و میتواند به ارادۀ شخصی تمام اموال او را در ضبط آرد یا آن را کلا یا جزء به کسان متوفی واگذارد چنان که به غیر از مقداری از املاک مشیر الدوله که ماه گذشته درگذشت بقیۀ دارایی او را با ۸۰۰۰ تومان مستمری او به پسرش حسین خان واگذاشته.
۷ فوریه = ۸ رجب
امروز قطعۀ الماس معروف دریای نور را ملاحظه کردم. شاه که تازه از آنفلوانزا راحت شده ولی هنوز ضعف دارد آن را از جیب خود بیرون آورد و گفت که چون همراه داشتن آن باعث تقویت مزاج است آن را در جیب خود گذاشتهام.
این قطعه الماس پهن و مسطح است و شباهتی به بعضی از سر تنگها دارد؛ آن را به شکل هرمی مثلث القاعده تراشیدهاند؛ قاعدۀ آن چهار سانتیمتر طول و سه سانتیمتر عرض دارد و طرف دیگر آن قریب به یک نصف از این مقدار کمتر است و ارتفاع آن قدری از دو سانتیمتر بیشتر.
تمام سطوح آن صاف و یکنواخت است جز یک طرف که فتحعلی شاه نام خود را بر آن حک کرده است. اگر از جانب سطوح در آن نگاه کنند بیرنگ است و اگر از جانب اضلاع به نسبت وضع نور به رنگ گلی یا بنفش خفیفی نموده میشود. اعلیحضرت به من میگفت که دریای نور یکی از جواهرات تاج کورش کبیر بوده است.
۸ فوریه = ۹ رجب
شکوهالسلطنه مادر ولیعهد که هنوز از بستر بیماری آنفلوانزا برنخاسته مرا به استشاره به بالین خود خواست. عدۀ اطبایی که به بالین او حاضر شدیم شش تن ایرانی و فرنگی بودیم و چون مریض دید که در طرز مداوا بین ما اتفاق حاصل نمیشود متوسل به استخاره شد و چون استخاره برای معالجه ایرانی راه داد من بیرون آمدم.
انتشار مرض انفلوانزا اتفاقا مصادف با زمستانی ملایم شده است. از اوایل آذر که فقط چند روز سرد شده و یک برف افتاده بود دیگر همه وقت آسمان صاف و درجۀ حرارت قابل تحمل بوده است جز این که دیشب طوفانی برخاست و صفحۀ آسمان فیروزه فام را مکدر ساخت اما چه طوفانی! تگرک و باران به قدری زیاد بود که غالب بامها را آسیب رسانده و یکی از آنها را فرود آورده و دو جوان بیست ساله را در زیر آوار گرفته است.
این قبیل حوادث هر سال اتفاق میافتد و اگر در شب رخ دهد خطر آن بیشتر میشود.
۱۰ فوریه = ۱۱ رجب
جمع کثیری عقیده دارند که در حوادث اخیر انگشت روسیه سخت دخیل و این حادثه هم یک فصل از داستان رقابت دیرینۀ روس و انگلیس بوده است. این دفعه غلبۀ کلی با روسیه شده است تا آنجا که امین اسلطان پس از شکستی که در تعقیب سیاست سابق خود خورد برای آنکه از صدارت نیفتد با زیرکی مخصوص خود را به روسها نزدیک کرده است و همین امروز پس از آنکه انحصار دخانیات از میان رفته و امید به برگشت آرامش در مملکت زیادتر شده است امینالسلطان تغییر سیاست خود را علنی کرد به این معنی که به سفارت روس رفت و تا مدتی قریب به سه ساعت با «دوبوتزوف» وزیر مختار مشغول صحبت بود و به او اطمینان داد که از روش سابق برگشته سپس او را مخاطب ساخته گفت «ممکن است شما به قول من اعتماد نکنید ولی عملیات من در آینده صدق این مقال را ظاهر خواهد ساخت» .
روسها طبعا باید از این پیشآمد خوشحال باشند زیرا که در دست داشتن امینالسلطان برای ایشان از اصرار در عزل او که طرف علاقۀ کلی شاه است به مراتب بهتر است به همین جهت وزیر مختار از صمیم قلب به امینالسلطان اطمینان داد که اگر چنان که میگوید عمل کند مورد حمایت دولت روسیه و شخص او خواهد بود.
یکی از عقل پیشقدمی امینالسلطان در این راه اخباری بود که نمایندگان ایران از پطرزبورگ و استانبول به شاه داده و لطف امپراطور روسیه را به او رسانده بودند به این مضمون که امپراطور وعده داده است که در باب حل اختلافات سرحدی بین ایران و عثمانی و موضوع صدور تنباکوی ایران با سلطان عثمانی داخل مذاکره شود.
۱۱ فوریه = ۱۲ رجب
امروز اعلیحضرت وزیر مختار روسیه را به حضور پذیرفت و بیاناتی را که امینالسلطان به او کرده بود تأیید نمود و رضامندی خود را از الفتی که بین دولتین ایران و روسیه پیش آمده به او خاطر نشان ساخت.
شاه وقتی که از این مجلس بیرون آمد بشاش بود و یقین است که از تمام شدن نگرانیهای اخیر خود که خالی از اهمیت نیز نبود خرم است و نشانۀ فوری این خرمی آن که دستور تهیۀ اسباب سفر داده و قرار است که ابتدا برای شکار که ناخوشی مانع اجرای آن شده بود برویم سپس به یک سفر طویلتری به نواحی غربی عازم شویم.
دستور آتشبازی برای امشب که شب تولد حضرت علی است داده شده. مدتها بود که ایام را به این خوشی ندیده بودیم.
۲۴ فوریه = ۲۵ رجب
ده روز تمام را در جاجرود به وضعی شایان به شکار مشغول بودیم. در طی این مدت مذاکرات راجع به مقدار غرامات شرکت دخانیات تمام شده بود. چون صاحبان سهام فقط خساراتی را که دیدهاند مطالبه میکنند حصول توافق بین طرفین آسان است؛ با تمام این احوال هنوز مبلغی که طرفین به قبول آن تن در دهند معین نشده است.
۲۰ مارس = ۲۰ شعبان
مراسم برگزاری عید نوروز امروز ساعت شش صبح به عمل آمد. با اینکه ساعت اقامۀ جشن خیلی زود تعیین شده بود جمع زیادی با نشانها و حمایل به حضور آمده بودند و هر کدام هم یک کیسۀ قرمز محتوی ۱۵۰ شاهی سفید (تقریباً ۱۵ فرانک) عیدی گرفتند.
۲۱ مارس = ۲۱ شعبان
سلام بزرگی که در این ایام شاه در آن سفرای خارجه را میپذیرد امسال شکوه مخصوصی داشت و بعد از اتمام سلام نمایشی از کشتیگیران داده شد که من تاکنون ندیده بودم، شاه بهترین جواهرات سلطنتی را به خود زده بود، جقۀ لطیف کلاه او به هر حرکت مختصر سر میدرخشید و الماسهای درشت روی لباس او به تلألؤ تمام برق میزد.
همین که سلام تمام شد شاه از اطاق تخت طاووس بیرون رفت و پس از آنکه لباس خود را عوض کرد و لباس سادهای پوشید به دفترخانه که ما در آنجا به انتظار او بودیم و در حکم دفتر حکومتی است آمد.
مدخل دفترخانه در میدان شاه گوشۀ دست راست خیابان نایبالسلطنه در آن طرف از میدان که مقابل نقارهخانه است و یکی از راههای ارگ محسوب میشود قرار دارد.
بنای داخلی این بنا متوجه منتهی الیه جنوبی حیاط طویلی است که دورادور آن درختان کهن مخصوصا چنار کاشتهاند و تختخانه در منتهی الیه شمالی آن واقع شده. عدهای از صاحبان مشاغل که در مراسم سلام شرکت کرده بودند در این حیاط قدم میزدند، نظامیان دور حوض مرکزی به حال صف ایستاده بودند و عدۀ کثیری تماشاچی در اطراف جمعیت داشتند. قریب بیست ورزشکار و پهلوان در آنجا انتظار مقدم شاه را میکشیدند تا شروع به شیرینکاری کنند. پهلوانان تا کمر لخت بودند و تنکهای که به زانوی ایشان ختم میشد در پا داشتند.
ما برای اینکه همهجا را خوب ببینیم در بالاخانۀ عمارت جا گرفتیم. ورزش با تخته شنا و بند و کشتی با دست عینا همانهاست که در همه جای دنیا معمول است ولی میلگردانی این پهلوانان جنبۀ اختصاصی دارد و مهارت تامی میخواهد که کار هر کس نیست.
یک عده از این پهلوانان که عضلاتی قوی دارند و خارج از تناسب نیز نیستند از این میلهای سنگین دو عدد را در دست میگیرند و به انواع مختلف آنها را با سهولتی حیرتآور و بیآنکه بدن ایشان حرکتی کند دور سر خود میگردانند و در آخر کار تا مدتی بالنسبه طویل میلها را عمودا در هوا نگاه میدارند و خود بر یک لنگه پا میایستد.
ناصرالدینشاه از این قبیل نمایشها لذت میبرد و میتوان گفت که لذت او در دیدن این منظره کمتر از لذتی که از نمایشهای تکیه دولت میبرد نیست، در تمام مدت سرپا ایستاده بود و وقتی که عملیات ورزشکاران تمام شد دو سه چنگ اشرفی در میان ایشان پاشید و رفت.
۵ آرویل = ۵ رمضان
بالاخره در موضوع مبلغ غرامات بین دولت ایران و شرکت سابق انحصار دخانیات توافق حاصل شد به این معنی که بعد از مذاکرات زیاد و طولانی دولت ایران و سفارت انگلیس امروز قراری را امضا کردند که به موجب آن دولت ایران متعهد شد که در ظرف چهار ماه مبلغ ۵۰۰۰۰۰ لیرۀ انگلیسی به شرکت مذکور بپردازد به شرط آنکه شرکت هم از حق امتیاز صرفنظر کند و تمام بناها و توتونی را که در داخله مصرف دارد به ایران واگذار نماید چه شرکت انحصار دخانیات با دست وسایطی قراری با دولت عثمانی برای صدور مقداری از تنباکو ایران بسته و متعهد شده بود که به این قرار عمل کند یا راه حل دیگری برای آن بیابد.
سفارت ما به توسط اعتماد السلطنه به شاه پیشنهاد کرد که این مبلغ را از یکی از بانکهای فرانسوی به قرض بگیرد و فورا طلب شرکت را رد کند و در عوض دولت ایران به عنوان ضمانت گمرکات و یک عده از معادن فیروزه را که تا به حال در جزء امتیازات بانک شاهنشاهی به انگلیسها داده نشده به آن بانک فرانسوی واگذارد.
چه این پیشنهاد از طرف دولت ایران پذیرفته شود چه نشود امر مسلم اینکه علی العجاله مسئلۀ مشکلی که تمام مملکت را به جنبوجوش انداخته و ممکن بود آن را به انقلاب بکشاند حل شده بود و ایرانیانی که چند روز است داخل ماه رمضان شدهاند پس از نجات از آن کابوس میتوانند به راحت ماه خود را به سر برسانند.