شاهنامه (تصحیح ترنر ماکان)/بند کردن طهمورث دیوان و مردن او
بند کردن طهمورث دیوان و مردن او
چو دیوان بدیدند کردار اوی | کشیدند گردن ز گفتار اوی | |||||
شدند انجمن دیوِ بسیار مر | که پردخته ماند ازو تاج زر | |||||
چو طهمورث آگه شد از کارِشان | برآشفت و بشکست بازارِشان | |||||
بفرِّ جهاندار بسته میان | بگردن برآورده گرزِ گران | |||||
همه نرّه دیوان و افسونگران | برفتند جادو سپاهی گران | |||||
دمنده سیه دیوشان پیش رو | همی باسمان برکشیدند غو | |||||
هوا تیره فام و زمین تیره گشت | دو دیده درو اندرون خیره گشت | |||||
جهاندار طهمورثِ بافرین | بیامد کمر بستهٔ رزم و کین | |||||
ز یکسو غوِ آتش و دودِ دیو | ز یکسو دلیرانِ گیهان خدیو | |||||
یکایک بیاراست با دیو جنگ | نبُد جنگ شان را فراوان درنگ | |||||
از ایشان دو بهره بافسون به بست | دگرشان بگرز گران کرد پست | |||||
کشیدندشان خسته و بسته خوار | بجان خواستند انگهی زینهار | |||||
که ما را مکش تا یکی نو هنر | بیاموزی از ما کت آید ببر | |||||
کئی نامور دادشان زینهار | بدان تا نهانی کنند آشکار | |||||
چو آزادشان شد سر از بند اوی | بجُستند ناچار پیوند اوی | |||||
نوشتن به خسرو بیاموختند | دلش را بدانش برافروختند | |||||
نوشتن یکی نه که نزدیک سی | چه رومی چه تازی و چه پارسی | |||||
چه هندی و چینی و چه پهلوی | نگاریدنِ آن کجا بشنوی | |||||
جهاندار سی سال ازین پیشتر | چگونه پدید آوریدی هنر | |||||
برفت و سرآمد برو روزگار | همه رنج او ماند ازو یادگار | |||||
جهانا مپرور چو خواهی درود | چو میبدروی پروریدن چه سود | |||||
بر آری یکی را بچرخ بلند | سپاریش ناگه بخاک نژند |