شاهنامه (تصحیح ترنر ماکان)/رفتن سیامک بجنگ دیو و کشته شدن او
رفتن سیامک بجنگ دیو و کشته شدن او
سخن چون بگوش سیامک رسید | ز کردارِ بدخواه دیو پلید | |||||
دل شاه بچه درآمد بجوش | سپاه انجمن کرد و بکشاد گوش | |||||
بپوشید تن را بچرمِ پلنگ | که جوشن نبُد آنگه آئین جنگ | |||||
پذیره شده دیو را جنگ جوی | سپه را چو روی اندر آمد بروی | |||||
سیامک بیامد برهنه تنا | برآویخت با پورِ آهرمنا | |||||
بزد چنگ واژونه دیوِ سیاه | دوتا اندر آورد بالای شاه | |||||
فگند ان تن شاهزاده بخاک | بچنگال کردش کمرگاه چاک | |||||
سیامک برای خود و دست دیو | تبه گشت و ماند انجمن بیخدیو | |||||
چو آگه شد از مرگِ فرزند شاه | ز تیمار گیتی برو شد سیاه | |||||
فرود آمد از تخت ویله کُنان | زنان بر سر و دست و بازو کَنان | |||||
دو رخسار پر خون و دل سوگوار | دژم کرده بر خویشتن روزگار | |||||
خروشی برآمد ز لشکر بزار | کشیدند صف بر درِ شهریار | |||||
همه جامها کرده پیروزه رنگ | دو چشمان پر از خون و رخ باده رنگ | |||||
دد و مرغ و نخچیر گشته گروه | برفتند ویله کنان سوی کوه | |||||
برفتند با سوگواری و درد | ز درگاه کی شاه برخاست گرد | |||||
نشستند سالی چنین سوگوار | پیام آمد از داور کردگار | |||||
درود آوریدش خجسته سروش | کزین بیش مخروش و باز آر هوش | |||||
سپه ساز و بر کش بفرمان من | بر آور یکی گَرد زان انجمن | |||||
ازان بد کنش دیو روی زمین | به پرداز و پردخته کن دل ز کین | |||||
کئی نامور سر سوی آسمان | بر آورد و بد خواست بر بد گمان | |||||
بدان برتری نام یزدانش را | بخواند و بپالود مژگانش را | |||||
وزان پس بکین سیامک شتافت | شب و روز آرام و خفتن نیافت |