شاهنامه (تصحیح ترنر ماکان)/گفتار در سرگذشت دقیقی شاعر

گفتار در سرگذست دقیقی شاعر

  چو از دفتر این داستانها بسی همی خواند خواننده بر هر کسی  
  جهان دل نهاده بدین داستان همان بخردان نیز و هم راستان  
  جوانی بیامد گشاده زبان سخن گوی خوش طبع و روشن روان  
  به نظم آرم این نامه را گفت من ازو شادمان شد دلِ انجمن  
  جوانیش را خوی بد یار بود ابا بد همیشه به پیکار بود  
  برو تاختن کرد ناگاه مرگ نهادش بسر بر یکی تیره ترگ  
  بدان خوی بد جانِ شیرین بداد نبود از جهان دلش یک روز شاد  
  یکایک ازو بخت برگشته شد بدستِ یکی بنده بر کشته شد  
  ز گشتاسپ و ارجاسپ بیتی هزار بگفت و سرامد برو روزگار  
  برفت او و این نامه ناگفته ماند چنان بخت بیدارِ او خفته ماند  
  بکن عفو یا رب گناهِ ورا بیفزای در حشر جاهِ ورا