شاهنامه (تصحیح ژول مل)/نوشدارو خواستن رستم از کاوس
نوشدارو خواستن رستم از کاؤس
بگودرز گفت آن زمان پهلوان | که ای گرد با زور وروشن روان | ۱۲۶۰ | ||||
پیامی زمن نزد کاؤس بر | بگویش که مارا چه آمد بسر | |||||
بدشنه جگرگاه پور دلیر | بریدم که دستم مماناد دیر | |||||
گرت هیچ یاد است کردار من | یکی رنجه کن دل بتیمار من | |||||
از آن نوشداو که در گنج تست | کجا خستگانرا کند تن درست | |||||
بنزدیک من با یکی جام می | سزد گر فرستی هم اکنون زپی | ۱۲۶۵ | ||||
مگر کو ببخت تو بهتر شود | چو من پیش تخت تو کهتر شود | |||||
بیآمد سپهبد بکردار باد | بکاؤس یکسر پیامش بداد | |||||
بدو گفت کاؤس کز پیلتن | کرا آب بیشست از انجمن | |||||
نخواهم که هرگز بدآید بروی | که هستش بسی نزد من آبروی | |||||
ولیکن اگر داروی نوش من | دهم زنده ماند گو پیلتن | ۱۲۷۰ | ||||
شود پشت رستم بنیرو ترا | هلاک آورد بی گمان مر مرا | |||||
اگر یکزمان زو بمن بد رسد | بسازیم پاداش او چون سزد | |||||
شنیدی که او گفت کاؤس کیست | گرو شهریارست پس طوس کیست | |||||
کجا گنجد او در جهان فراخ | بدآن بر وبرز وبدآن یال وشاخ | |||||
کجا باشد او پیش تختم پای | کجا راند او زیر فرّ همای | ۱۲۷۵ | ||||
بدشنام چندی مرا بر شمرد | به پیش سپه آب رویم ببرد | |||||
چو فرزند او زنده ماند مرا | همی خاک باشد بدست اندرا | |||||
سخنهای سهراب نشنیدهٔ | نه مرد بزرگی جهان دیدهٔ | |||||
کز ایرانیان سر ببرّم هزار | کنم زنده کاؤس کی را بدار | |||||
اگر ماند او زنده اندر جهان | بپیچند ازو مهان وکهان | ۱۲۸۰ | ||||
کسی دشمن خویشتن پرورد | بگیتی برون نام بد گسترد | |||||
چو بشنید گودرز وبرگشت زود | بر رستم آمد بکردار دود | |||||
بدو گفت خوی بد شهریار | درختیست خنظل همیشه ببار | |||||
بتندی بگیتی ورا یار نیست | همان رنج کسرا خریدار نیست | |||||
ترا رفت باید بنزدیک اوی | که روشن کنی جان تاریک اوی | ۱۲۸۵ |