شیدای گراشی (غزلیات)/امام مسجد و شیخم به دل بستند مشکلها
امام مسجد و شیخم به دل بستند مشکلها | الا یا ایهاالساقی تو حل کن درد این دلها | |||||
به دستم ده تو جام می مگر یابم ز عکس وی | که جم چون گشت و چون شد کی تهی از چیست محفلها | |||||
تو داری چشم و خود بنگر سوی آن کاروان دل | روانند از پی جانان ز وادیها به وادیها | |||||
نگر آن عاشق بیدل که چون با کاروان دل | روان گردیده و خوشدل ز منزلها به منزلها | |||||
اگر داری غمش ای دل، دل او نی ز تو غافل | که دلها باشد از دوری هزاران ره سوی دلها | |||||
چو بیند زلف او شیداش هر دم گوید از عشقش | مگر پیوسته با تار سر زلفش همه دلها جلاجلها |