شیدای گراشی (غزلیات)/گفتم جفای ماست مرادت و یا وفا
گفتم جفای ماست مرادت و یا وفا | لب خنده کرد و گفت که عاشق جفا جفا | |||||
گر ساغری به دست بیاید ز دست تو | نوشم اگر که زهر بود باشدم شفا | |||||
در دشت هجر گرچه خطرناک بس بود | میآیم ای نگار و نمیترسم از جفا | |||||
از عشق اگر که شیر اجل نازدم ز پی | هرگز نمیکنم نفسی روی بر قفا | |||||
بربوده جان من ز وفایم جفای تو | از راه مهر بهر خدا کن وفا وفا | |||||
گشتم ضعیف از مرض عشق ای بتا | امّید آن که بخشیام از لعل خود شفا | |||||
بس ناله کردمی که به جرمم چه کرد او | کآمد ندای غیب که عاشق عفا عفا | |||||
شیدای تو ز عشق بسی ناله سر کند | گاهی ز درد بر علن و گاه بر خفا |