شیدای گراشی (غزلیات)/چه کنم گر نکنم من به فدایت جان را

شیدای گراشی (غزلیات) از شیدای گراشی
(چه کنم گر نکنم من به فدایت جان را)
  چه کنم گر نکنم من به فدایت جان را کافرم گر ندهم در ره تو ایمان را  
  بعد از این روی من و خاک ره پیر مغان همه تن گوش شوم تا چه رسد فرمان را  
  ذره یا کمترک از خاک در دولت دوست گر دو عالم بدهندم نفروشم آن را  
  کیمیایی‌ست عجب خاک درش بر عشاق که کند همچو زر پاک دل ایشان را  
  حالیا چاکری پیر مغان باید کرد تا شوی مستحق نعمت جاویدان را  
  عشق او هست کلید در جنات نعیم حور و غلمان و جنان کوثر و هم رضوان را  
  دل رهاند ز غم و انده و سرگردانی عشق او در دو جهان عاشق بی‌سامان را  
  از ازل عهد الستی که ببستم با او به ولایش که به سر می‌برم آن پیمان را  
  تا بدانی که چنانم به سر پیمان سخت من شوریده‌ی شیدادل سرگردان را  
  حالیا خاک ره پیر مغان شو شیدا تا شود بنده‌ی کمتر خَدَمَت سلطان را