فخرالدین عراقی (غزلیات)/آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟
آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟ | وآن دولت از کجا که تو بازآیی از درم؟ | |||||
میخواستم که با تو برآرم دمی به کام | نگذاشت روزگار که گردد میسرم | |||||
از عمر من کنون چو نمانده است هم دمی | باری، بیا، که با تو دمی خوش برآورم | |||||
جانا، روا مدار که با دیدهی پر آب | نایافته مراد ز کوی تو بگذرم | |||||
زین گونه سرکشی که تو آغاز کردهای | از دست جور تو نه همانا که جان برم | |||||
دست غم تو بس که مرا پایمال کرد | مگذار هجر را که نهد پای بر سرم | |||||
با وصل همه بگو که: عراقی از آن ماست | از لطف تو که یاد کند بار دیگرم |