فخرالدین عراقی (غزلیات)/آن جام طرب فزای ساقی
آن جام طرب فزای ساقی | بنمود مرا لقای ساقی | |||||
در حال چو جام سجده بر دم | پیش رخ جان فزای ساقی | |||||
ننهاده هنوز چون پیاله | لب بر لب دلگشای ساقی | |||||
ترسم که کند خرابیی باز | چشم خوش دلربای ساقی | |||||
پیوسته چو جام در دل آتش | در سر هوس و هوای ساقی | |||||
با چشم پر آب چون قنینه | جان میدهم از برای ساقی | |||||
باشد چو پیاله غرقه در خون | چشمی که شد آشنای ساقی | |||||
عمری است که میزنم در دل | یعنی که در سرای ساقی | |||||
باشد که رسد به گوش جانم | از میکده مرحبای ساقی | |||||
آیینهی سینه زنگ غم خورد | کو صیقل غم زدای ساقی؟ | |||||
تا بستاند مرا ز من باز | این است خود اقتضای ساقی | |||||
باشد که شود دل عراقی | چون جام جهان نمای ساقی |