فخرالدین عراقی (غزلیات)/آن را که چو تو نگار باشد
آن را که چو تو نگار باشد | با خویشتنش چه کار باشد؟ | |||||
ناخوش نبود کسی که او را | یاری چو تو در کنار باشد | |||||
ناخوش چو منی بود که پیوست | دل خسته و جان فگار باشد | |||||
مزار ز من، اگر بنالم | ماتمزده سوکوار باشد | |||||
وان دیده که او ندید رویت | شاید اگر آشکار باشد | |||||
آن کس که جدا فتاد از تو | دور از تو همیشه زار باشد | |||||
بیچاره کسی که در دو عالم | جز تو دگریش یار باشد | |||||
خرم دل آن کسی که او را | اندوه تو غمگسار باشد | |||||
تا کی دلم، ای عزیز چون جان | بر خاک در تو خوار باشد؟ | |||||
نامد گه آن که خستهای را | بر درگه وصل بار باشد؟ | |||||
تا چند دل عراقی آخر | در زحمت انتظار باشد؟ |