فخرالدین عراقی (غزلیات)/این حادثه بین که زاد ما را
این حادثه بین که زاد ما را | وین واقعه کاوفتاد ما را | |||||
آن یار، که در میان جان است | بر گوشهی دل نهاد ما را | |||||
در خانهی ما نمینهد پای | از دست مگر بداد ما را؟ | |||||
روزی به سلام یا پیامی | آن یار نکرد یاد ما را | |||||
دانست که در غمیم بی او | از لطف نکرد شاد ما را | |||||
بر ما در لطف خود فرو بست | وز هجر دری گشاد ما را | |||||
خود مادر روزگار گویی | کز بهر فراق زاد ما را | |||||
ای کاش نزادی، ای عراقی | کز توست همه فساد ما را |