| | | | | | |
|
ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته |
|
عالمی در شور و شوری در جهان انداخته |
|
|
عشق رویت رستخیزی از زمین انگیخته |
|
آرزویت غلغلی در آسمان انداخته |
|
|
چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته |
|
چون سپندی جان مشتاقان در آن انداخته |
|
|
روی بنموده جمالت، باز پنهان کرده رخ |
|
در دل بیچارگان شور و فغان انداخته |
|
|
دیدن رویت، که دیرینه تمنای دل است |
|
آرزویی در دل این ناتوان انداخته |
|
|
چند باشد بیدلی در آرزوی روی تو؟ |
|
بر سر کوی تو سر بر آستان انداخته |
|
|
بیتو عمرم شد، دریغا! و چه حاصل از دریغ؟ |
|
چون نیاید باز تیر از کمان انداخته |
|
|
ماندهام در چاه هجران، پای در دنبال مار |
|
دست در کام نهنگ جان ستان انداخته |
|
|
هیچ بینم باز در حلق عراقی ناگهان |
|
جذبههای دلربایی ریسمان انداخته؟ |
|