| | | | | | |
|
ای حسن تو بیپایان، آخر چه جمال است این؟ |
|
در وصف توام حیران، آخر چه کمال است این؟ |
|
|
رویت چو شود پیدا ابدال شود شیدا |
|
ای حسن رخت زیبا، آخر چه جمال است این؟ |
|
|
حسنت چو برون تازد، عالم سپر اندازد |
|
هستی همه در بازد، آخر چه جلال است این؟ |
|
|
عشقت سپه انگیزد، خون دل ما ریزد |
|
زین قطره چه برخیزد؟ آخر چه قتال است این؟ |
|
|
در دل چو کنی منزل، هم جان ببری هم دل |
|
از تو چه مرا حاصل؟ آخر چه وصال است این؟ |
|
|
وصلت بتر از هجران، درد تو مرا درمان |
|
منع تو به از احسان، آخر چه نوال است این؟ |
|
|
میدان دل ما تنگ، قدر تو فراخ آهنگ |
|
ای با دو جهان در جنگ، آخر چه محال است این؟ |
|
|
از عکس رخ روشن، آیینه کنی گلشن |
|
ای مردم چشم من، آخر چه مثال است این؟ |
|
|
عقل ار همه بنگارد، نقشت به خیال آرد، |
|
کی تاب رخت دارد؟ آخر چه خیال است این؟ |
|
|
جان ار چه بسی کوشد، وز عشق تو بخروشد |
|
کی جام لبت نوشد؟ آخر چه محال است این؟ |
|
|
زلف تو کمند افکند، و افکند دلم در بند |
|
در سلسله شد پابند، آخر چه عقال است این؟ |
|
|
آن دل، که به کوی تو، میبود به بوی تو |
|
خون گشت ز خوی تو، آخر چه خصال است این؟ |
|
|
با جان من مسکین، چه ناز کنی چندین؟ |
|
حال دل من میبین، آخر چه دلال است این؟ |
|