| | | | | | |
|
ای دل، چو در خانهی خمار گشادند |
|
مینوش، که از می گره کار گشادند |
|
|
در خود منگر، نرگس مخمور بتان بین |
|
در کعبه مرو، چون در خمار گشادند |
|
|
از خود بدرآ، در رخ خوبان نظری کن |
|
در خان منشین چون در گلزار گشادند |
|
|
بنگر که: دو صد مهر به یک ذره نمودند |
|
از یک سر مویی که ز رخسار گشادند |
|
|
تا باز گشادند سر زلف ز رخسار |
|
از روی جهان زلف شب تار گشادند |
|
|
تا مهر گیاهی ز گل تیره برآید |
|
بر روی زمین چشمهی انوار گشادند |
|
|
تا لاله رخی در چمن آید به تماشا |
|
از چهرهی گل پردهی زنگار گشادند |
|
|
از پرتو مل پردهی خورشید دریدند |
|
وز خندهی گل مبسم اشجار گشادند |
|
|
تا کرد نسیم سحر آفاق معطر |
|
در هر چمنی طبلهی عطار گشادند |
|
|
مانا که صبا کرد پریشان سر زلفین |
|
کز بوی خوشش نافهی تاتار گشادند |
|
|
در گوش دلم گفت صبا دوش: عراقی |
|
در بند در خود، که در یار گشادند |
|
|
چشم سر اغیار ببستند ز غیرت |
|
آنگاه در مخزن اسرار گشادند |
|