فخرالدین عراقی (غزلیات)/باز در دام بلا افتادهام
باز در دام بلا افتادهام | باز در چنگ عنا افتادهام | |||||
این همه غم زان سوی من رو نهاد | کز رخ دلبر جدا افتادهام | |||||
یاد ناورد آن نگار بیوفا | از من بیچاره، تا افتادهام | |||||
دست من نگرفت روزی از کرم | تا ز دست او ز پا افتادهام | |||||
ننگ میدارد ز درویشی من | چون کنم؟ چون بینوا افتادهام | |||||
بر درش گر مفلسان را بار نیست | پس من مسکین چرا افتادهام؟ | |||||
هم نیم نومید از درگاه او | گرچه درویش و گدا افتادهام | |||||
عاقبت نیکو شود کارم، چو من | بر سر کوی رجا افتادهام | |||||
هان! عراقی، غم مخور، کز بهر تو | بر در لطف خدا افتادهام |