فخرالدین عراقی (غزلیات)/بر درت افتادهام خوار و حقیر
بر درت افتادهام خوار و حقیر | از کرم، افتادهای را دست گیر | |||||
دردمندم، بر من مسکین نگر | تا شود درد دلم درمان پذیر | |||||
از تو نگریزد دل من یک زمان | کالبد را کی بود از جان گزیر؟ | |||||
دایهی لطفت مرا در بر گرفت | داد جای مادرم صد گونه شیر | |||||
چون نیابم بوی مهرت یک نفس | از دل و جانم برآید صد نفیر | |||||
دل، که با وصلت چنان خو کرده بود | در کف هجرت کنون مانده است اسیر | |||||
باز هجرت قصد جانم میکند | کشتهای را بار دیگر کشته گیر |