| | | | | | |
|
بر در یار من سحر مست و خراب میروم |
|
جام طرب کشیدهام، زآن به شتاب میروم |
|
|
ساغری از می لبش دوش سال کردهام |
|
وقت سحر به کوی او بهر جواب میروم |
|
|
از می ناب جزع او گرچه خراب گشتهام |
|
تا دهد از کرشمهام باز شراب، میروم |
|
|
بر سر خوان درد او درد بسی کشیدهام |
|
تا کشم از دو لعل او بادهی ناب میروم |
|
|
جذبهی حسن دلکشش میکشدم به سوی خود |
|
از پی آن کشش دگر، همچو ذباب میروم |
|
|
برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی |
|
لیک ز شرم روی او بسته نقاب میروم |
|
|
در سر باده میکنم هستی خویش هر زمان |
|
خاک رهم، رواست گر بر سر آب میروم |
|
|
شحنهی عشق هر شبی بر کندم ز خواب خوش |
|
در هوس خیال او باز به خواب میروم |
|
|
شاید اگر هوای او میکشدم، که در رهش |
|
بر سر آب چشم خود همچو حباب میروم |
|
|
بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم |
|
گر تو خطا گمان بری راه صواب میروم |
|
|
نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که: در جهان |
|
مست و خراب آمدم، مست و خراب میروم |
|