فخرالدین عراقی (غزلیات)/بیجمال تو، ای جهان افروز
بیجمال تو، ای جهان افروز | چشم عشاق، تیره بیند روز | |||||
دل به ایوان عشق بار نیافت | تا به کلی ز خود نکرد بروز | |||||
در بیابان عشق پی نبرد | خانه پرورد لایجوز و یجوز | |||||
چه بلا بود کان به من نرسید؟ | زین دل جانگداز درداندوز | |||||
عشق گوید مرا که: ای طالب | چاک زن طیلسان و خرقه بسوز | |||||
دگر از فهم خویش قصه مخوان | قصه خواهی؟ بیا ز ما آموز | |||||
بنشان، ای عراقی، آتش خویش | پس چراغی ز عشق ما افروز |