فخرالدین عراقی (غزلیات)/جانا، نظری به ما نکردی
جانا، نظری به ما نکردی | با خویشتن آشنا نکردی | |||||
یکدم به مراد ما نبودی | یک کار برای ما نکردی | |||||
یک وعدهی خود بسر نبردی | یک حاجت ما روا نکردی | |||||
ما را به وصال وعده دادی | و آن وعدهی خود وفا نکردی | |||||
هر لابه، که بر در تو کردیم | نشنیدی و گوش وا نکردی | |||||
در کوی تو آمدیم و ما را | بر خاک درت تو جا نکردی | |||||
پس در دل تو چگونه گنجم؟ | چون بر در خود رها نکردی | |||||
درد دل خستهی عراقی | دیدی، به کرم دوا نکردی |