| | | | | | |
|
در کوی خرابات، کسی را که نیاز است |
|
هشیاری و مستیش همه عین نماز است |
|
|
آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز |
|
آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است |
|
|
اسرار خرابات بجز مست نداند |
|
هشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟ |
|
|
تا مستی رندان خرابات بدیدم |
|
دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است |
|
|
خواهی که درون حرم عشق خرامی؟ |
|
در میکده بنشین که ره کعبه دراز است |
|
|
هان! تا ننهی پای درین راه ببازی |
|
زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است |
|
|
از میکدهها نالهی دلسوز برآمد |
|
در زمزمهی عشق ندانم که چه ساز است؟ |
|
|
در زلف بتان تا چه فریب است؟که پیوست |
|
محمود پریشان سر زلف ایاز است |
|
|
زان شعله که از روی بتان حسن تو افروخت |
|
جان همه مشتاقان در سوز و گداز است |
|
|
چون بر در میخانه مرا بار ندادند |
|
رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است |
|
|
آواز ز میخانه برآمد که: عراقی |
|
در باز تو خود را که در میکده باز است |
|